«حادثه تروریستی کرمان از تلخترین حوادث تروریستی در تاریخ انقلاب محسوب میشود.» این جمله قطعا جملهای نیست که بتوان به سادگی از کنارش گذشت؛ بر همگان روشن است که جمهوری اسلامی در طول عمر با برکت خود، بیشتر از جان مسئولان خود، به جان ایرانیان اهمیت داده است و این همواره در کنشهایی که در تاریخ خود داشته به وضوح مشخص بوده، چه بسا بشود گفت اگر جنگ تحمیلی جهانی که به واسطه عراق علیه ایران شکل گرفت، مراکز جمعیتی و غیرنظامی را هدف قرار نمیداد، شاید در چنین جایگاه توانمند دفاعی و امنیتی حضور نداشتیم.
با این حال، شاهدیم که عدهای از افراد، علی الخصوص در میان دوستان انقلابی ما، تا اتفاق تلخی در کشور مشابه آنچه در کرمان رخ داد میافتد، با سرعت و با حداقل تفکر و بهرهگیری از قوه عاقله خود، نه تنها انگشت اتهام را به سوی انقلاب میگیرند و آن را متهم به عدم اهمیت دادن به جان ایرانیان میکنند که با عدم دانش به سادهترین اطلاعات حول مسائل مختلف، به راحتی برای منافع ملی کشور و آینده دهها میلیون نفر نسخه میپیچند و حتی این نسخههای غیرمنطقی و هیجانی را معیاری برای مصالح کشور و تعیین «عرضه آقای جمهوری اسلامی» میدانند!
نکته مهمی که باید بدانیم این است که با آنکه مقام معظم رهبری سالها قبلتر فرمودند اگر یکی بزنند ده تا میخورند، اما سیاست اعمالی جمهوری اسلامی از پس از شهادت حاج قاسم به صورت جدی به سمت و سوی این صحبت رفت ولی با یک فرق اساسی و آن اینکه تا حد امکان از بازتاب اقدامات و واکنشهای خود به شرارتهای غرب و سگ هار آن در منطقه دوری کند تا رسانههای پرقدرت آنها نتوانند از اقدامات ایران سواستفاده کرده و پروپاگاندایی در جهت مظلومنمایی ایجاد کنند، به همین دلیل، چندین سال است که شاهدیم آن چه از زبان مقامات رسمی کشور گفته میشود با آن چه در رسانههای جمعی میبینیم تفاوت زیادی دارد، چرا که هم ما و هم آنها از رسانهای کردن چیزی که واقعا در کف میدان درحال وقوع است و البته با گفتههای ما منطبق است، دوری میکنیم.
با شهادت سردار موسوی که تقریبا با خرابکاری در سیستمهای سوختی ایران همزمان بود، رژیم و صاحبانش در اروپا و آمریکا پاسخهای مختلفی دریافت کردند؛ اگر شهید موسوی در منزل شخصی خود در زینبیه توسط موشک به شهادت رسید، یکی از فرماندهان عالیرتبه و مهم ستاد ارتش رژیم نیز در خانه خود در نتانیا با بمب به درک واصل شد و اگر سیستم جایگاههای سوخت ما مختل شد، بزرگترین شرکت توزیع سوخت رژیم نیز تحت حمله سایبری شدید رفت و آسیب زیادی به اقتصاد و زیرساختهای انرژی رژیم وارد شد و قص علی هذا.
در این سیاست جدید که پس از سالیان بالاخره بنا بر اقتضائات جنگ ادراکی و هیبریدی طراحی شده و البته هنوز عیوبی دارد، بیشتر حوادث، در سایهها رخ میدهد و صرفا اثر آن در جلوی چشمان همگان حس میشود، چرا که دوران جنگهای سخت گذشته و الان همه چیز در تقابل سازمانهای اطلاعاتی خلاصه میشود، کما اینکه در حوادث پاییز ۱۴۰۱ ایران و هفتهها اعتراضات میلیونی در خیابانهای رژیم صهیونسیتی علیه حکومت دیدیم!
پس از شهادت سرتیپ موسوی و واقعه تروریستی کرمان نیز دیدیم که عدهای که غالبا از دوستان انقلابی ما بودند، با طعنه و کنایه میگفتند که انتقام خون این شهیدان نیز صرفا به چند ترند هشتگی محدود میشود و نهایتا ذیل صبر راهبردی، اتفاقی نخواهد افتاد، درحالی که چنین نیست. متاسفانه ما بدلیل گذراندن دولت گذشته سیاستزده و هیجانی شدهایم – خدا از باعث و بانیانش نگذرد، همانهایی که با جنگ روانی جلوی دوربین میرفتند و میگفتند از صلح امام حسن (ع) باید درس مذاکره بگیریم تا نظام را بابت سیاستهای خود تحت فشار قرار دهند.
مهمترین موضوع که باید بدانیم این است که ارجحترین هدف نظام و ایالات متحده مقاومت پس از شهادت حاج قاسم و ابومهدی، انتقام سخت است و این انتقام چیزی جز اخراج آمریکا از منطقه نیست ولی این کار دقیقا به چه معنی است؟ یعنی اخراج نظامیان آمریکا، مستشاران آمریکا، استکبار سیاسی-اقتصادی آمریکا و به طور کلی، تفکر آمریکا از منطقه. هرچند که هنوز سیاستگذار تمام مشکلات منطقه انگلیس است، اما سالها است که توان نظامی روباه پیر از بین رفته و بازوی اجرایی آن در بیشتر کشورهای جهان به خصوص غرب آسیا، نیروهای تروریستی ارتش آمریکا هستند که با پشتیبانی اطلاعاتی انگلیس و رژیم صهیونیستی به عملیات میپردازند. زمانی که پای آمریکا از منطقه قطع شود، قدرت اجرایی استکبار درحد حمایت مالی و صحنهگردانی سیاسی تنزل مییابد (مانند آنچه با روی کار آمدن طالبان در افغانستان رخ داد) و راه برای تسلط مردم منطقه بر کشورهای خود و بروز حقیقی استقلال در میان کشورهای منطقه تحقق خواهد یافت، البته که مقاومت به همین نیز رضایت ندارد و بنا دارد که این مشکل را از ریشه حل کند.
با توجه به این موضوع، اساسا تمام کنش ایالات متحده مقاومت در جهت وصول این هدف است و همه چیز با در نظر گرفتن این جمله است که «آیا این اقدام، منتج به نتایج ثانویه (هدف از واکنش) و نتیجه اولیه (انتقام سخت) به صورت توامان میشود و یا صرفا نتیجه ثانویه را محقق میکند؟» در صورتی که نتایج توامان حاصل شود، واکنش رخ میدهد و در صورتی که منتج به ماحصل مطبوع نگردد رخ نمیدهد و یا در زمان و مکان مناسب که ما تعیین بکنیم رخ میدهد. مصداق این دو مورد، واکنش به ترور حاج قاسم و حادثه کرمان است؛ ترور فرودگاه بغداد به جز یک جمعبندی کلی به عنوان انتقام سخت، یک سلسله واکنشهای تلافیجویانه هم دارد که از انتقام از عاملان آن شروع میشود (هدف ثانویه) و به انتقام از آمران آن (هدف اولیه) ختم میشود. در مورد کرمان ولی، وضعیت متفاوت است؛ در حادثه کرمان، هدف اولیه و ثانویه به نوعی در تقابل با یکدیگر بودند و این چالش جدی تعمدا از سوی دشمن طراحی شده تا با سوء استفاده از این وضعیت و علم به اینکه ایران پاسخی نمیدهد که در تضاد با هدف اولیه باشد، راه را برای عملیاتهای آتی و درگیر کردن نظام با داخل و کاهش تمرکز آن در خارج هموار کند.
با این حال، اتاق فکر هوشمند نظام با تعریف زنجیرهای از اقدامات که بخشی از آن در سایه و حیطه فعالیتهای اطلاعاتی و امنیتی است، به پاسخ دادن به این عبور از خطوط قرمز پرداخت و اوج آن در روزهای اخیر، حمله به اهداف دقیق از اسلام آباد تا اربیل و ادلب و تلآویو بود، البته که این کنشهای محدودگر تا زمانی که مبانی شکل گرفته در سیستم محاسباتی دشمن از الگوی رفتاری ایران تماما تغییر نکند، متوقف نخواهد شد. جمهوری اسلامی در حال تحکیم این خطوط قرمز است که هر نوع کنش ضدامنیتی در حریم امنیتی خود را تحمل نمیکند. دشمنان اسلام دیدند و خواهند دید که فاجعهآفرینیهای آنها، پاسخهای سختی در پی خواهد داشت، باذن الله.