به گزارش خبرنگار گروه دانشگاه خبرگزاری فارس، پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ جنبش دانشجویی از جریانهایی بود که در مقابل دیکتاتوری و استکبار ایستاد، ماجرایی که باعث تهاجم به دانشگاه تهران شد و در این روز یعنی روز دوشنبه ۱۶ آذر ۱۳۳۲ محوطه دانشگاه با خون سه دانشجوی دانشکده فنی به نامهای مصطفی بزرگنیا، احمد قندچی و مهدی شریعترضوی رنگین شد و این نقطه عطفی بود که در تاریخ فعالیتهای سیاسی دانشجویان علیه استبداد ماندگار شد.
امروز در آستانه ۱۶ آذر سال ۹۴ هستیم و به بهانه این روز فرصتی دست داد تا با علی خضریان از فعالان دانشجویی و عضو شورای مرکزی اسبق اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان گفتوگویی داشته باشیم.
در ابتدای این گفتوگو از خضریان در رابطه با دلیل ماندگاری ۱۶ آذر در تاریخ کشور پرسیدیم و اینکه چه چیزی باعث شد دانشجویان در فضای بسته آن روز دست به چنین اقدامی بزنند؟
* جریان دانشجویی در۱۶ آذر ۳۲ برخلاف جریان روشنفکری حرکت کرد
خضریان: یکی از دلایلی که باعث ماندگاری ۱۶ آذر سال ۳۲ شد و هر ساله این روز بهعنوان روز دانشجو گرامی داشته میشود این است که جریان دانشجویی در آن سال و دقیقا برخلاف یک جریان روشنفکری در کشور حرکت کرد، جریانی که بعد از ملی شدن صنعت نفت ادعا داشت که ما همچین ظرفیتی را ایجاد کردهایم و ما بودیم که کشور را به این نقطه رساندیم.
بعد از کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ عمده جریان روشنفکری دو طیف شدند که بخشی از این جریان سکوت اختیار کرد و یا از ترس جان و مالش یا به هر دلیل دیگری در مقابل کودتا ایستادگی نکرد یا اینکه به دلیل منافع خود با دولت کودتا همراه شد. حتی ما در آن زمان کسانی را داریم که هم در دولت مصدق بودند و هم در دولت کودتا حضور داشتند.
جنبش دانشجویی در آن دوران یعنی از آغازیترین روزهای سال تحصیلی یعنی از ۱۶ مهر سال ۳۲ نسبت به کودتا و کودتاگران و کسانی که ملیشدن صنعت نفت را با کودتای خود زیر سوال بردند و یک دولت مردمی را زمین زدند، اعتراض کردند.
این اعتراضها آنقدر زیاد شده بود که برای اولین بار پای ارتش به دانشگاه باز شد و از ۱۶ مهر سال ۳۲ تا ۱۶ آذر این سال که دو ماه طول کشید اتفاقات عمدهای رخ داد تا این که کار به ۱۶ آذر کشید و این روز در تاریخ ماندگار شد.
در روز ۱۶ آذر جریان دانشجویی دقیقا برخلاف طیف عمده جریان روشنفکری در کشور وجود داشت، حرکت کرد و یک مطالبه ملی را در پیش گرفت.
۱۶ آذر از یک منظر دیگر هم ماندگار است آن هم اینکه جنبش دانشجویی در آن سال به فهم درستی از منافع ملی دست پیدا میکند.
* جنبش دانشجویی در سال ۳۲ به این نتیجه رسید که منافع ملی با مذاکره و توافق بدست نمیآید
در آن دوران منافع ملی در این بود که بتوانیم از صنعت نفت به دست خودمان بهرهبرداری کنیم تا بتوانیم ملی شدن صنعت نفت را برعهده بگیریم و آمریکاییها و انگلیسیها راهی به جز مبارزه را برای ما باقی نگذاشته بودند.
جنبش دانشجویی به این نتیجه رسید با مذاکره و توافق این مسئله قابل حل نیست بلکه با ایستادگی باید این کار را کرد و با ایستادگی است که منافع ملی ما تامین میشود و جنبش دانشجویی این ایستادگی را فهم کرد.
امروز همچنان جریانی که غالبا فهمش از منافع ملی کسب آن از طریق گفتوگو، مذاکره، «امتیاز بدهیم و امتیاز بگیریم» و این مسائل است شبهاتی تاریخی را در مورد شخص مصدق و دولت وی وارد میکند و گاها مطالبی از آنها منتشر میشود در رابطه با اینکه مصدق فرصتسوزی کرد و میشد از طریق مذاکره این مسئله را حل کرد تا کار به کودتا نکشد.
گفته میشود در آن زمان آمریکاییها پیشنهادی را برای حل دعوای نفت بین ایران و انگلیس معرفی کردند که به «پیشنهاد بانک جهانی» معروف است و اتفاق جریانی هم که امروز بدنبال مذاکره و توافق است تاکید میکند از طریق این پیشنهاد میتوانستیم مشکل را با مذاکره و بده بستان حل کنیم.
امروز وقتی پیشنهاد بانک جهانی را مشاهده میکنیم میبینیم که این فرمول نه تنها مشکلی را حل نمیکرد بلکه یکسری مشکلات هم به موضوع افزوده میشد.
فارس: پیشنهاد بانک جهانی نمیتوانست از کودتا جلوگیری کند؟
* امتیاز ندادن دولت مصدق مهمترین دلیل کودتا نبود
خضریان: البته ممکن بود از طریق این پیشنهاد دولت مصدق چند صباحی بیشتر دوام بیاورد و زمینه کودتا فراهم نشود که البته به اعتقاد من مهمترین دلیل کودتا شاید این نبود که مصدق امتیاز نداد و شاید بیتدبیریهای دیگر باعث چنین مسئلهای شد. یعنی حتی میشد امتیاز نداد و کار به کودتا نکشد.
جریانی که حرف از توافق و بده بستان در هر شرایطی میزند و این اعتقاد را دارد که از این توافق میشود هر مشکلی را حل کرد، در رابطه با پیشنهاد بانک جهانی دفاع زیادی دارد و میگوید مصدق در این رابطه فرصتسوزی کرد.
حرف عمدهای که در پیشنهاد بانک جهانی در آن سال وجود داشت این است که میگوید ما قضاوتی در مورد ملی شدن صنعت نفت نداریم و اصلا کاری به ملی شدن یا نشدن صنعت نفت ایران نداریم و اعتقاد داشت مطالبه ما را به رسمیت نمیشناسد و ما باید این مطالبه را از جای دیگری پیگیری کنیم.
پیشنهاد بانک جهانی میگفت « شما به اندازهای که بتوانید در حوزه نفت کار را انجام دهید متخصص ندارید پس ما همچنان باید کار را انجام بدهیم». پس تا اینجا و با این پیشنهاد هم نفت ملی نشده است و هم انگلیسیها باید باقی بمانند.
در آن دوران قیمت متوسط جهانی نفت تصفیه شده حدود بشکهای سه دلار بود و پیشنهاد بانک جهانی این بود که قیمتی که ما برای نفت شما در نظر گرفتهایم بشکهای یک دلار و ۷۵ سنت است که این قیمت غیرمنصفانه است و دوم اینکه میگفت از این مبلغ بخشی هزینه پالایش و استخراج نفت میشود و چون کار را ما به عهده میگیریم این مبلغ را برمیداریم و از آن بشکهای ۵۰ سنت به عنوان درآمد نفتی به شما میدهیم.
بعد ادعای آنها این بود که ما این پول را نگه میداریم تا اینکه شما تایید ملی شدن صنعت نفت را بگیرید و بعد این مبلغ را به شما میدهیم و اگر نتوانستید تائید را بگیرید ما این مبلغ را به انگلیسها میدهیم.
* جریانی که از توافق دم میزند عدم فروش نفت سه دلاری را به ۵۰ سنت فرصت سوزی میداند
حال جریانی که حرف از توافق میزند فهمشان این است که نفت سه دلاری را ۵۰ سنت بدهیم و چنین پیشنهاد غیرمنصفانهای را فرصتسوزی میدانند.
یکی دیگر از دلایل ماندگاری جنبش دانشجویی در آن برهه تاریخی فهمی بود که برای رسیدن به منافع ملی داشت و معتقد نبود که از این طریقی که فرمول بانک جهانی میگوید مشکل قابل حل است. به همین دلیل تا زمانی که دولت مصدق سر کار بود پشت این دولت را خالی نمیکند. بعد از ۲۸ مرداد هم درباره اصل این واقعه سکوت نکرد.
* بعد از کودتای ۲۸ مرداد نمیتوانند سر جریان دانشجویی را با آبنبات چوبی گرم کنند
بعداز کودتا جریانی که دولت را در دست میگیرد، قصد دارد شعارهایی را در افکار عمومی القا کند، دولتمردان بحث بهتر شدن وضعیت اقتصادی و بهبود معیشت مردم را مطرح میکنند. این موضوع در حالی است که محاکمه مصدق، دکتر فاطمی و افرادی دیگر در دادگاه پیش میرود.
مطرح کردن وعده معیشت در آن زمان نشاندهنده فهم نادرست دولتمردان از اصلیترین مطالبه اجتماعی است که این مطالبه استقلالخواهی در ملیکردن صنعت نفت است.
از طرفی دولت وقت اعلام میکند وزارت خارجه آمریکا یک مبلغ چند میلیون دلاری را به ایران میدهد تا ایران بتواند صنعت نفتش را احیا کند. اتفاقا همین مسئله به خاطر فهم نادرستی که وجود داشت جنبش دانشجویی را تحریک میکند.
جنبش دانشجویی به این فکر میکند که آیا واقعا آمریکاییها به ما پول میدهند و به ما کمک میکنند که مشکل حل شود یا این اقدام بهمعنای استعمار جدید صنعت نفت ما انجام میشود.
* دولت کودتا فهم درستی از مطالبه اصلی مردم که استقلالخواهی بود، نداشت
دولت از ۱۶ مهر تا ۱۶ آذر سال ۳۲ بر اساس یک فهم نادرست مطالبه اصلی جامعه که روی تقویت استقلالخواهی است را نادیده میگیرد و با ارسال پالسهایی فکر میکند میتواند فضا را آرام کند ولی برعکس این موضوع موجب تحریک بیشتر جنبش دانشجویی میشود.
احساس و تحلیل من از تاریخ این است که دولت وقت حتی در مورد رابطه با آمریکا هم فهم دقیقی از مطالبه اجتماعی نداشت. یعنی اگر دولت کودتا و شخص محمدرضا پهلوی و آمریکا این را درک میکردند و این فهم را داشتند که عکس گرفتن و دست دادن با انگلیسیها دردی را از افکار عمومی دوا نمیکند، شاید در رابطه با آمدن نیکسون به ایران تجدید نظر میکردند.
آمریکاییها و دولت وقت، به دنبال این نبودند که اوضاع را بدتر کنند. آنها فکر میکردند با ورود نیکسون به کشور اوضاع بهتر میشود. قطعا اگر این نبود نیکسون در آن برهه به ایران نمیآمد و این عدم درک از مطالبه اصلی مردم که استقلالخواهی است باعث میشود که نیکسون به ایران بیاید. که در نتیجه این سفر باعث تحریک بیشتر جنبش دانشجویی و دانشجویان در دانشگاه تهران میشود.
* جنبش دانشجویی بجای تکرار کردن حرف دولت بدنبال مطالبه مردم بود
جنبش دانشجویی در آن موقع بیش از آنکه بخواهد تکرارکننده حرفهای دولت باشد به دنبال اصلیترین مطالبه اجتماعی که رسیدن به استقلال بود و اعتقاد داشت این موضوع از راه ایستادگی و از طریق « دست گذاشتن بر زانوی خودمان» بدست میآید و این مسائل است که باعث ماندگاری جنبش دانشجویی میشود.
فارس: بحث استکبارستیزی که از آن به عنوان اصلیترین هدف جنبش دانشجویی در آن زمان مطرح میشود، در تحلیل شما چه جایگاهی دارد؟
* آمریکا مانع استقلالخواهی ما میشد/ استکبارستیزی معلول استقلالخواهی است
خضریان: استکبارستیزی بحثی است که از منظر استقلالخواهی میشود به آن نگاه کرد. یعنی به اعتقاد من کسی آن موقع قرار نبوده در مقابل آمریکا بایستد ولی به خاطر اینکه آمریکا مانع استقلالخواهی میشده بحث استکبارستیزی پیش آمد یعنی استکبارستیزی معلول استقلالخواهی است.
۱۶ آذر یک روز نیست بلکه نمادی از یک تفکر است، یعنی در آن سالها در جنبش دانشجویی تفکری نهادینه شده بود که ۱۶ آذر به عنوان نماد و قله آن تفکر است.
وقتی دهه ۳۰ را مرور میکنیم میبینیم دولت فکر میکرد میتواند با سرکوب دو تفکر در درون دانشگاه جلوی رشد و حرکت جنبش دانشجویی را بگیرد، ولی برخلاف این تفکر آنها موفق نبودند. به این دلیل که دانشجویان در سالهای بعد نیز اقداماتی در راستای مخالفت با اقدامات دولت انجام دادند.
به صورت نمونه در سال ۳۵ اتفاقا دانشجویان مجددا در دانشگاه تهران در حمایت از اقدام ضد استکباری دانشجویان مصری تجمع میکنند و این جزو اولین اقدامات دانشجویان در دانشگاه تهران برای حمایت از اقدام ضد استکباری یک جنبش دانشجویی خارج از کشور است و از این میشود به عنوان اولین اقدام ضد استکباری جهان اسلامی جنبش دانشجویی یاد کرد.
نمونه دیگری از اعتراض دانشجویان در سال ۳۹ به سفر الیزابت دوم ملکه انگلیس به ایران است که دوباره دانشجویان دانشگاه را به آشوب میکشند. برای دانشجویان آمریکا و انگلیس فرقی نمیکند و مسئله استقلالخواهی است که آنها را به این نقطه میکشاند.
* استقلالخواهی و استکبارستیزی در ۱۶ آذر خلاصه نمیشود/ دانشجویان خودروی رئیس دانشگاه غربگرا را به آتش کشیدند
در اسفند ماه سال ۳۹ هم رئیس وقت دانشگاه تهران در سخنرانی خود مواجهه کشور را با غرب، استعمار و استکبار به نوعی جلوه میدهد که از درون آن بوی وابستگی به مشام میرسد. وی در سخنانش اعتقاد دارد ما باید از طریق غرب مسائل و مشکلاتمان را حل کنیم یا از طریق غرب میتوانیم توسعه پیدا کنیم. که این سخنان باعث میشود دانشجویان خودروی رئیس دانشگاه را وسط حیاط چپ کرده و به آتش بکشند.
این مسائل نشان میدهد استقلالخواهی و استکبارستیزی در ۱۶ آذر خلاصه نمیشود بلکه این تفکر در فضای دانشجویی ماندگار است. در آن زمان دانشجویان ترسی به خود راه نمیدهند و به خون کشیده شدن محیط دانشگاه در سالهای گذشته هم مانع از استکبارستیزی و استقلالخواهی جنبش دانشجویی نمیشود.
فارس: رفتار اصیل جنبش دانشجویی به چه معناست، آیا هر جریانی در دانشگاه میتواند ادعا کند رفتار ما اصیل است؟
خضریان: وقتی ما میخواهیم در مورد جنبش دانشجویان مسلمان صحبت کنیم و در مورد اصالتهای این جنبش حرف بزنیم چارهای نداریم جز اینکه اصالتها را درست بشناسیم.
ما باید مروری در مورد تاریخ و تفکر جنبش دانشجویان مسلمان داشته باشیم و اگر در رابطه با این تفکرات درست مرور نکنیم و این تفکرات درست بازخوانی نشود هر کسی درون دانشگاه میتواند بگوید که رفتار ما درون دانشگاه اصیل است.
در فضای سیاسی دولتها تغییر میکنند و شاخصه دولتها در این است که فضای دانشگاه را طوری پایهریزی کنند تا صدایی که از درون آن بیرون میآید با صدای گفتمانی آنها همخوان باشد.
دولتهای سالهای اخیر هم از این قاعده مستثنی نیستند و علاقمند تفکر آنها در دانشگاه مطرح شود و هر دولتی هم ادعا دارد که هر جریان دانشجویی صدای مورد علاقه دولت را بدهد آن جنبش دانشجویی اصیل است و گاها تشکلهایی را بر همین مبنا تاسیس میکند.
فارس: در این شرایط چگونه میشود درست و نادرست را تشخیص داد و جریان دانشجویی اصیل را شناخت؟
* جریان دانشجویی که خود را بر مبنای رویکرد قدرتها تنظیم کند، اصیل نیست
هر کدام از جریانهای دانشجویی که حاضر شوند برای رسیدن به آرمانهای واقعی جریان دانشجویی خون بدهند، آنها جنبش دانشجویی اصیل درون دانشگاه هستند و اگر قرار باشد بر مبنای رویکرد قدرتها خود را تنظیم کنند، اصیل نیستند.
این جریانها حتی ممکن است عناوین تشکلهای اصیل را هم به خودشان بگیرند. مانند انجمنهای اسلامی دانشجویان که جزو قدیمیترین تشکلهای دانشجویی درون دانشگاه است اما دیگر اصالت انجمن اسلامی را ندارد.
به طور مثال حزب توده یک جریان سیاسی است که با تفکرات چپ در پس از انقلاب فعالیت میکرد. رویکرد این حزب هم مشخص است، وابستگی به شوروی را دنبال میکرد و به دنبال استقلالخواهی نبود اما با گرایشات چپگرایانه.
ما امروز هیچ حزبی را تحت این عنوان در فضای سیاسی به صورت ثبت شده نداریم. حالا ممکن است دولتی به این نتیجه برسد حزب توده جزء قدیمیترین احزاب ایران بوده و طرفدارانی هم داشته به همین خاطر حزبی را با این عنوان در فضای سیاسی احیاء کند اما نه با گرایش چپگرایانه. در اساسنامه و مرامنامه این حزب هم ذکر شود که این حزب از ولایت فقیه و انقلاب اسلامی پیروی میکند و در نهایت این حزب مجوز بگیرد اما آیا این حزب تحت عنوان حزب توده اصالت حزب توده را دارد؟ البته ممکن است عنوان را به دست آورده باشد ولی دیگر اصالت حزب توده را ندارد.
عناوین اصالتآور نیست و این تفکر و رویکرد است که اصلاتآور است و به همین دلیل ممکن است امروز در دانشگاهها افرادی بیایند و با عناوین تشکلهای اصیل اقدام به تاسیس شکلهای دانشجویی کنند. آیا این تشکلها اصالتهای تشکلهای اصیل را دارند یا اینکه بلبلان و مجیزگویان قدرتهای سیاسی و به تعبیری قارچهای انتخاباتی هستند که به عقیده من موضوع دوم صدق میکند و درست است.
ما به این دلیل تاریخ را مرور میکنیم، چون تاریخ نشاندهنده اصالتها و صله از ناصله است. بر همین مبنا ما باید واقعه ۱۶ آذر را مرور کنیم. ۱۶ آذر نمادی بود از یک تفکر.
جریان دانشجویی سال ۳۲ که به ان اشاره شد، اینطور نبوده که یک دفعه در آن سال شکل گرفته باشد و همان سال هم به بار نشسته باشد این یک پیشزمینه فکری و یک گذشتهای دارد.
دانستن گذشته این موضوع که ما کمک میکند تا بدانیم کدام جنبش حاضر است در زمانی که قدرتی تلاش داشت گفتمان خودش را بر خلاف مصالح ملی تئوریزه کند، بایستد و ایستادگی کند حتی تا زمانی که خونش محوطه دانشگاه را رنگین کند.
این جریان، جریانی است که در دهه ۲۰ در دانشگاه تهران برای اینکه بتواند تفکر اسلامگرایانه را احیا کند هرگونه تمسخر، توهین و مسائل این چنینی را تحمل کرد.
اساتید و مدرسان دانشگاه تهران از ابتدای تاسیس به دو دلیل دارای گرایش چپگرایانه بودند، اول اینکه بخش عمدهای از آنها فارقالتحصیلان اروپای شرقی بودند که گفتمان مارکسیستی و چپگرایانه آنجا زیاد بود و دوم اینکه برخلاف ادعایش یک تفکر عقب ماندهای در جریان روشنفکری وجود داشت که فهمش از دنیا این بود که ما باید در ۲ بلوک شرق و غرب تعریف شویم، که البته امروز هم این تفکر وجود دارد.
جریان روشنفکری در آن سالها فهمش این بود که غرب کشور را به استعمار گرفته و کشور از این منظر دچار آسیبهایی خواهد شد پس به همین دلیل باید خودمان را در بلوک شرق تعریف کنیم و عدهای هم با گفتن ما طرفدار بلوک شرق هستیم یک پز روشنفکری میگرفتند، مانند اینکه الان «با آمریکا باشیم» پز روشنفکری است در دهه ۲۰ هم طرفدار بلوک شرق بودن ژست روشنفکری بود.
به دلیل فضای دانشگاه در آن زمان یک جریان دانشجویی شکل گرفته بود که تحت تاثیر یک تحلیل نادرست این احساس را میکرد که باید طرفدار چپها باشیم. و این باعث میشود در آن سالها حزب توده در فضای سیاسی رشد کند.
در آن زمان گفتمان چپ مارکسیستی تا این حد در محیط دانشگاه گفتمان غالب میشود و طرفدار پیدا میکند که حتی بچه مسلمانهایی که دنبال همان پز روشنفکری بودند برای اینکه در دانشگاه تهران کاری را پیش ببرند، از عنوان نهضت خداپرستان سوسیالیست استفاده میکردند، ضمن اینکه اولا آنقدر دچار استحاله و خودباوری شده بودند که دین و مسلک خودشان را در حد خداپرستی طرح میکردند، و فقط میخواستند بگویند ما در محیط دانشگاه مارکسیست نیستیم، خداپرست هستیم ولی سوسیالیسم یعنی به نژاد چپ علاقه داریم.
در همین رفتارها بود که میبینیم جریانی در محیط دانشگاه تهران با عنوان انجمن اسلامی دانشجویان شکل میگیرد و دهه ۲۰ از این منظر مهم است، به نوعی محیط دانشگاهی دانشگاه تهران اصلا قائل به این نبود جریانی اذعان کند که میخواهد در دانشگاه کار اسلامی کند، یا میخواهم دانشگاه را به سمت اسلامیسازی ببریم.
حتی آن زمان که انجمن اسلامی دانشجویان قرار بود شکل بگیرد باز در دل همین جریان یک جریان بیان میکند بهتر نیست ما عنوان خود را انجمن دانشجویان مسلمان، بگذاریم، یعنی اینکه میخواستند بگویند ما یک عده بچه مسلمان هستیم و دور هم جمع شدیم و در دانشگاه و انجمن تشکیل دادیم.
* وقتی دانشجویان مسلمان به جبهه اعزام میشدند، جریانهایی که شعار ملی میدادند کجا بودند
آنهایی که معتقد بودند محیط اجتماعی را میخواهیم از رویکردهای اسلامگرایانه متاثر کنیم آنهایی هستند که در دهه ۳۰ برای استقلال میایستند برخلاف کسانی که شعارهای ملی میدادند و منافع فردی را مدنظر قرار میدادند آنهایی که شعار فراملی دادند در روز واقعه پای شعار ملی ایستادند و این خیلی مهم است.
در طول تاریخ معاصر این اتفاق باز هم رخ داده است و بازهم آن جریانی پای منافع ملی میایستد که عقاید فراملی دارد و چیزی فراتر از منافع ملی را در نظر میگیرد، دفاع مقدس یکی از نمادهای این موضوع است، آن زمان که ملیگراها و حتی دانشجویان مسلمانان از دانشگاهها و اقشار مختلف به جبهه اعزام میشدند جریانهایی که شعار ملی میدادند، کجا بودند.
*قبل از امام(ره) هیچ جریانی را نداریم که از «رفتن شاه» حرف بزند
دهه ۴۰ هم از یک منظر دیگر اصالتی را به جنبش دانشجویی وارد میکند که آن هم بسیار مهم است، ما تا پیش از حضرت امام (ره) هیچ فرد، جریان و فکری را نداریم که از این صحبت کند که شاه باید برود. ما اصلا چنین چیزی نداریم که در تاریخ پیش از امام (ره) کسی ادعا کرده باشد رژیم پهلوی نامشروع است و شاه باید برود. این در حالی است که در محیط دانشگاه جریانی که داعیهدار روشنفکری بود جریانی است که مدعی بود نسخههای اجتماعی را برای بهتر شدن اوضاع میپیچید.
این جریان اینگونه تئوریسازی کرده بود که اگر قرار باشد تحولی در جامعه رخ دهد این ما هستیم که نسخه اصلی را میپیچیم و اعتقاد داشت که غیر از این جریان و غیر از این کتب ترجمهای ناقص که تدریس میکنیم حرف دیگری نمیتوانیم بزنیم، یعنی به دنبال نسخه دیگری نروید و تمام نسخههای شفابخش اینجا است.
این ادعا باعث یک سوءتفاهم بین حوزه و دانشگاه شده بود که پیرو آن برخیها در دانشگاه حوزه را نماد عقبماندگی بدانند و برخیها هم در حوزه دانشگاه را نماد کفر بدانند، یعنی از دل آن القا این سوءتفاهم بیرون زده بود. در چنین فضایی نوع گفتمان امام (ره) و نوع نسخهای که برای نجات جامعه آن روز ایران مطرح میشود.
از یک طرف دیگر بحث اینکه شاه باید برود و باید یک نظام مردم سالار در کشور ایجاد شود، باعث شد یک فراموج در افکار عمومی و خصوصا در بین دانشجویان که رویکرد آرمان خواهی دارند ایجاد شود.
* اقبال به گفتمان امام (ره) در دهه ۴۰ زمینه وحدت حوزه و دانشگاه را رقم زد
اقبال به گفتمان امام (ره) که دهه ۴۰ رقم خورد زمینه یک وحدت را بین حوزه و دانشگاه رقم زد و سوءتفاهمات را کمکم از بین برد. به همین دلیل اقبال دانشجویان به روحانیت بر مبنای گفتمان امام (ره) افزایش پیدا کرد یعنی افرادی مانند شهید مطهری، شهید مفتح، شهید بهشتی و علامه محمدتقی جعفری در این دهه با دانشگاه ارتباط بیشتری میگیرند. یا مثلا جلسات دانشجویان در محضر آیتالله خامنهای نمونه دیگری از این موضوع است.
حتی افراد غیر روحانی که در دانشگاه اقبال به آنها افزایش پیدا میکند به این دلیل است که گفتمان انقلابی اسلام سیاسی را پیش میگیرند مانند علی شریعتی. حسینیه ارشاد هم شاید به دلیل حضور افرادی مانند مطهری و بهشتی است که مورد اقبال قرار میگیرد.
تا پیش از تفکر امام (ره) در فضای روشنفکری انتهای حرفی که در رابطه با تحول در فضای سیاسی مطرح میشد این بود که ما باید یک مقدار شاه را قانونمندتر کنیم و مثلا شاه به پارلمان دستور ندهد. یک مقدار هم که جلوتر رفتیم افرادی مانند مصدق به نوع انتخابات برای پارلمانها نقدهایی میکردند.
در آن دوران هر نسخه شفابخشی که توسط جریان روشنفکر ارائه میشد در ذیل شاه تعریف میشد، این جریان حتی در روزهای آخر قبل از پیروزی انقلاب هم این نسخه را شفابخش میدانست افرادی مانند بازرگان حتی به صراحت اعلام میکنند که سیاست ما سیاست گام به گام بود و صادقانه این اعتقاد را بیان میکند که در جریان نهضت آزادی سیاست ما انقلاب و تغییر رژیم نبود.
* در دهه ۵۰ برای گرفتن تفکر دانشجویان در دانشگاه رقاصخانه تاسیس کردند/ دانشجویان دانشگاه تبریز این مکان را به آتش کشیدند
در دهه ۵۰ در دانشگاه فضایی تاسیس میشود با عنوان «کلوپهای فرهنگی یا کلوپهای شبانه» یا به کلامی سادهتر همین رقاصخانه و کابارههای معمولی که در سطح شهر هم وجود داشت و این فضاها در دانشگاهها به عنوان کار فرهنگی ایجاد میشد.
رژیم برای اینکه دانشجو نفهمد چه اتفاقی رخ میدهد و به دلیل اینکه تفکر و مطالبات جریان دانشجویی را از آن بگیرد به بهانه کار فرهنگی به شهوات جوانی دامن زد، و بهترین راه برای این کار این بود که به بهانه کار فرهنگی در دانشگاهها رقاصخانه راه بیندازند و دختران و پسران دانشجو را در چنین محیطی قرار دهد. قطعا از دل چنین محیطی اندیشیده بیرون نمیآید.
در همین راستا در دانشگاه تبریز چنین کاری را انجام دادند ولی دانشجویان یک فرصت چند روزه دادند تا این کلوپها تعطیل شوند و تهدید کردند اگر این کار صورت نگیرد آن را آتش میزنند و اتفاقا این کار را کردند و اتفاقا همین اتفاق دانشگاه تبریز باعث میشود که این کلوپها جمع شوند.
رژیم وقت آزادی را در کلوپهای فرهنگی بر مبنای رقاصخانه و اختلاط دختر و پسر تعریف کرد تا دانشجو نتواند فکر کند و مبارزه استقلالخواهانه دانشجویان را زمین بزند.
* برگزاری کنسرت در دانشگاهها که از دل آن همان رقاصخانهها بیرون میآید
این مسائل برای آن دوران بود اما جالب است که در سالهای پس از انقلاب خصوصا در دوره دوم خرداد و حتی امروز در دانشگاهها عدهای به دنبال راهاندازی کنسرتها و اردوهای مختلط هستند کنسرتی که از درون آن رقاصخانهها و اردوهای مختلطی که از دل آن اختلاط دختر و پسر بیرون میآید و این اقدامات با چه هدفی صورت میگیرد.
تاسیس رقاصخانه در دانشگاه یک روزی نسخه ساواک بود اما در روزگاری که اتفاقا صحبت از آزادی اندیشه است و اتفاقا رهبر انقلاب خودشان پرچمدار کرسیهای آزاداندیشی هستند، چنین تفکراتی چه اهدافی دارند؟
در سالهای قبل جریانی به دلیل اینکه میخواست کار را سیاسی جلوه دهد، میگفت این دولت چون با ما نیست به ما اجازه صحبت کردن داده نمیشود. اما این جریان امروز قدرت سیاسی را دست گرفتهاند و مدیریت فرهنگی دانشگاهها هم دست آنهاست و رهبری هم از کرسیهای آزاداندیشی دفاع میکنند پس چرا به جای اینکه این بدنبال کرسیهای آزاد اندیشی بروند بدنبال اقداماتی هستند که در پس آن رقاصخانهای که پروژه ساواک بود بروز و ظهور پیدا میکند.
* پی بردن به هدف برگزاری کنسرت و اردوهای مختلط در دانشگاه باید مطالبه جنبش دانشجویی باشد
در گذشته رژیم میخواست دانشجویان فکر نکنند چه اتفاقی رخ میدهد و وابستگی به غرب چه مشکلاتی را به دنبال خود دارد و میخواست دانشجویان فکر نکنند که نشست و برخواستهای محمدرضا پهلوی با آمریکاییها به عنوان نماد تجدد چه خروجی خواهد داشت، به همین خاطر بدنبال تاسیس رقاصخانه بودند اما کسانی که امروز دولت را در دست دارند با چه هدفی این کار را میکنند. این یک سوال مهم است که جنبش دانشجویی باید آن را مطالبه کند.
دانشگاه در تاریخ انقلاب از یک منظر دارای اهمیت است، اینکه در دوران انقلاب این نهاد زودتر از بسیاری از نهادهای دولتی و اجتماعی تعطیل شد و به استقبال انقلاب رفت. اولین دانشگاهی هم که در کشور تعطیل شد دانشگاه تبریز بود و بصیرت از دل دانشجویان تبریزی بود که به دل دانشگاههای کشور منتقل شد.
* جنبش دانشجوی زودتر از همه به استقبال انقلاب رفت
بعد از واقعه ۱۹ دی در قم، مردم تبریز در چهلم این روز قیام میکنند و دانشجویان دانشگاه تبریز هم دانشگاه را تعطیل میکنند و تا پیروزی انقلاب هم این تعطیلی ادامه دارد و دانشگاه تبریز سنگری برای مبارزه علیه رژیم میشود. در دانشگاه تهران هم در ۱۳ آبان ۵۷ چنین اتفاقی رخ میدهد و دانشگاه تهران از ۱۳ آبان تعطیل و به یک سنگر مبارزه تبدیل میشود. دانشگاه نسبت به بقیه نهادهای اجتماعی یک تفاوت داشت، جنبش دانشجوی زودتر از همه به استقبال انقلاب رفت.
فارس: جنبش دانشجویی مسلمان بعد از انقلاب چگونه راه خود را پیدا کرد؟
* جنبش دانشجویی مسلمان بعد از انقلاب « تقویت انقلاب اسلامی و کارآمدسازی گفتمان اسلامگرایی» به عنوان کارویژه خود انتخاب میکند
خضریان: دانشجویان در اولین ماههای پس از پیروزی انقلاب اسلامی سلسله جلساتی را برگزار میکنند برای پاسخ به یک سؤال مهم که به اعتقاد من این سؤال هنوز هم سؤال اصلی جنبش دانشجویی است. دانشجویان با خود گفتند بعد از پیروزی انقلاب اسلامی کار ویژه ما چیست، یعنی از امروز به بعد ما چه کارهایم و جنبش دانشجویی میخواهد از این پس در دانشگاه چه کار کند.
دانشجویان آن روزها براساس فهم خود از مسائل سیاسی و اجتماعی به یک پاسخی میرسند و برمبنای آن هم عمل میکنند و اتفاقاً درست و خوب هم عمل میکنند.
پاسخی که دانشجویان در آن روز به آن میرسند این است که از امروز به بعد « تقویت انقلاب اسلامی ایران و کارآمدسازی گفتمان اسلامگرایی در کشور » را به عنوان کار ویژه جنبش دانشجویی مسلمان است.
* جنبش دانشجویی مسلمان در همه نهادهای انقلابی نقش داشته است
در این راستا میبینیم جنبش دانشجویی مسلمان در همه نهادهای انقلابی که در کشور تأسیس میشود نقش و حضور داشته است. نهادهایی مانند سپاه پاسداران، کمیته امداد امام (ره)، جهاد سازندگی، جهاد دانشگاهی.
جنبش دانشجویی به این نتیجه میرسد تقویت گفتمان انقلاب اسلامی ایران و کمک به کارآمدسازی آن، از دل نهادهای دولتی برمبنای بروکراسی اداری بیرون نمیآید، بلکه برای این کار به یک کار جدی، اقدام جهادگونه و یک رفتار خارج از نهادهای موجود نیاز است که باید از ریشه آن را پایهگذاری کرد تا تفکر انقلابی در آن وجود داشته باشد.
به حق نهادهای انقلابی که جنبش دانشجویی مسلمان در آن نقش داشت هر کدام بعد از پیروزی انقلابی در هر عرصهای که ورود پیدا کردند موفق و کارآمد بودند. البته متأسفانه جهاد سازندگی با یک بیتدبیری از این محیط خارج شد.
اصلا انجمنهای اسلامی دانشجویان دانشگاههای تهران، براساس درک و فهمی که آن دوران از این موضوع داشتند رفتند و اتحادیههای دانشجویی را پیشنهاد دادند و در شهریور سال ۵۸ ایده آن را در بین نمایندگان انجمنهایی اسلامی دانشجویان کشور در دانشگاه امیر کبیر مطرح کردند، یعنی اتحادیه شکل دادند تا انقلاب اسلامی را حمایت کنند، و به هدفی که داشتند برسند.
البته بحث تسخیر لانه جاسوسی در آبان ۱۳۵۸ این ایده را مدتی به تعویق انداخت چون اصلیترین دانشجویان در تسخیر لانه جاسوسی همان طراحان ایده اتحادیه دانشجویان بودند که درگیر تسخیر لانه جاسوسی شدند.
* دانشجویان تسخیر لانه جاسوسی را یک کار ۳ الی ۴ روزه میدانستند
پیشبینی آنها در این روز آن بود که میرویم تسخیر لانه را انجام میدهیم و برمیگردیم، یعنی این اقدام را یک کار چند روزه میدانستند.
وقتی به خاطرات آنها مراجعه میکنیم میگویند آن زمان به دنبال دانشجویانی میگشتیم که بتوانند چند روزی از کلاسهای خود بزنند و بحث تسخیر را یک موضوع ۳ الی ۴ روزه میدانستند و با خود میگفتند ما در این مدت ۳ الی ۴ روز میرویم سفارت را تسخیر میکنیم کارکنان آن را گروگان میگیریم تا آمریکاییها شاه را به کشور برگردانند و به مطالبات انقلاب عمل کنند.
فارس: اصلا چرا دانشجویان به این نتیجه رسیدند که باید لانه جاسوسی را تسخیر کنند؟
خضریان: آمریکاییها به بهانه درمان شاه او را وارد کشور خود کردند. در کنار این موضوع صادق طباطبایی سخنگوی وقت دولت موقت در یک کنفرانس خبری در سال ۵۸ اعلام میکند ۳ تن از سفرای سابق آمریکاییها در کشور کمیتهای تشکیل دادند که زیر نظر سازمان سیاه یک سری اهداف خرابکارانه را در کشور پیگیری میکنند و در آن زمان یکی از ۳ سفیر هم در کردستان حضور دارد و در جهت اقدام خرابکارانه فعالیت میکند.
در همان روزها بود که جریانهای ضد انقلاب حدود ۶۰ پاسدار را در غرب کشور قتلعام کرده بودند. این مسائل کنار هم اتفاق میافتاد و ورود شاه به آمریکا باعث شد جنبش دانشجویی به یاد ۲۸ مرداد سال ۳۲ افتد و به این نتیجه رسید که اگر به موقع عمل نکند برای انقلاب مشکلاتی پیش میآید و آمریکا به دنبال بازگرداندن شاه به کشور از طریق کودتا یا از طریق دیگری است.
فهم دانشجویان این بود که اگر اقدام پیشدستانه نکنیم باید دوباره منتظر ۱۶ آذر پس از ۲۸ مرداد باشیم یعنی یا باید ما اقدام کنیم یا در غیر این صورت ۲۸ مرداد دیگری رقم خواهد خورد. به اعتقاد من در آبان ۵۸ جنبش دانشجویی بالغتر عمل میکند و در رفتار خود به یک بلوغ میرسد.
در ۱۰ آبان ۵۸ بازرگان به همراه تعدادی از اعضای دولت از جمله یزدی وزیر خارجهاش در جشن استقلال الجزایر با تعدادی از مقامات آمریکایی دیدار میکند که این اتفاقات در کنار اقدامات آمریکاییها و اظهارات سخنگوی دولت وقت که اذعان داشت اتفاقاتی در کشور در حال رخ دادن است و صدور پیامی از امام (ره) به دانشجویان، آنها را به این نتیجه میرساند که باید کاری انجام دهند.
دانشجویان به سمت سفارت آمریکا حرکت میکنند. به اعتقاد من وقتی دانشجویان بعد از تسخیر لانه جاسوسی با انبوهی از اسناد و پروندههای جاسوسی که در حال از بین رفتن هستند در سفارت آمریکا روبرو میشوند، باعث میشود یک اقدام ۳ الی ۴ روزه به یک تسخیر ۴۴۴ روزه بیانجامد. زیرا دانشجویان اعتقاد داشتند این اسناد باید برای تاریخ کشور احیا شود.
دانشجویان در آن زمان براساس فهم دقیق به این نتیجه رسیدند که اگر خودمان اسنادی را که توسط کارکنان سفارت آمریکا رشته رشته شده است را احیا نکنیم، هیچ دستگاه و یا ارگان دولتی و رسمی اقدام به احیا اسناد نخواهد کرد و این سندها از بین خواهد رفت.
* جنبش دانشجویی بعد از ۱۳ آبان ۵۸ در بازخوانی اسناد کشف شده از لانه جاسوسی موفق عمل نکرد
به واسطه آن اسناد خیلی از جاسوسها درون نهادهای انقلابی شناسایی شدهاند و خیلی از نقشههایی که پیشبینی کرده بودند به واسطه این اسناد شناسایی و از انجام آن جلوگیری شد.
پس احیای آن اسناد برای آن زمان بسیار مهم و استراتژیک بود ولی بازخوانی آنها هم بسیار اهمیت داشت که به اعتقاد من جنبش دانشجویی بعد از ۱۳ آبان ۵۸ در بازخوانی اسناد کشف شده موفق عمل نکرد و در بهرهبرداری تاریخی از آن موفق نبود چون اگر ما اسناد را درست بازخوانی کرده بودیم به این سئوال پاسخ داده میشد که دشمنی آمریکا با ما پیش از تسخیر لانه جاسوسی بوده است.
اسناد جاسوسی برای زمانی بود که هنوز سفارت آمریکا تسخیر نشده بود و مهر ابطالی بر گفتههایی که این روزها هم در افکار عمومی طرح میشود میخورد. اینکه که عدهای میگویند دشمنی آمریکا با ما به خاطره تسخیر لانه جاسوسی بوده است.
* دلیل ادعای حل مشکلات از طریق کدخدا عدم بازخوانی صحیح خصومتهای آمریکا است
به اعتقاد من جبهه فرهنگی انقلاب نتوانسته در این راستا موفق عمل کند. از طرفی اگر این موضوع اسناد درست بازخوانی میشد هیچ جریانی نمیتوانست و جرات نمیکرد ادعا کند ما برای رفع مشکلات باید دم کدخدا را ببینیم. به اعتقاد من دلیل ادعای حل مشکلات از طریق کدخدا و آمریکا عدم بازخوانی صحیح خصومتهای آمریکا است.
این که این روزها گفته میشود آمریکاییها برای مذاکره جلو آمدهاند نقطه افتخار نیست، در ماجرای الجزایر هم آمریکاییها برای دیدار با ما درخواست دادند ولی اسناد لانه جاسوسی نشان میدهد که آنها در کنار این کارها به دنبال براندازی نظام و بازگرداندن شاه بود و برای این کار جاسوسهایی را هم تربیت کرده بودند.
اگر این اسناد لانه جاسوسی و خصومتهای آمریکا درست بازخوانی میشد هیچ جریانی نمیتوانست با پرچم وابستگی به آمریکا در کشور نفس بکشد و در محیط سیاسی ایران تنفس کند. به اعتقاد من باید برگردیم و این تاریخ را درست بازخوانی کنیم و جنبش دانشجویی یکی از کارهایی که امروز باید انجام بدهد این موضوع است.
فارس: فضای سیاسی امروز ایران را چگونه میبینید؟
خضریان: در فضای سیاسی امروز ایران دعوای اصلی سر دو گفتمان است، یکی مدعی توسعه از طریق وابستگی و دیگری مدعی پیشرفت از طریق ظرفیتهای درونی است، یعنی یکی نگاه به داخل دارد و تعریفش از پیشرفت برمبنای توسعه غربی نیست و دیگری نگاه به بیرون دارد و اتفاقاً تعریفش نعل به نعل نگاه به توسعه غربی است.
پس یک جریان نگاهش پیشرفت است و دیگری توسعه و البته این توسعه را هم بر مبنای وابستگی و نگاه به بیرون تعریف میکند و دقیقاً نگاه این دو گفتمان در شرایط پسابرجام است که اهمیت پیدا میکند.
* جریان توسعه از طریق وابستگی امروز هیچ بهانهای برای اداره کشور ندارد
جریان توسعه برمبنای نگاه به بیرون و وابستگی یک بهانه عمده به نام تحریم داشت و معتقد بود با تحریم نمیشود کشور را اداره کرد چون ظرفیتهای داخلی را باور ندارد. امروز برجام اتفاقاً به دست همین تفکر به نتیجه رسیده است، پس در بند به بند آن هم نمیتواند بهانهای داشته باشد.
جریان طرفدار پیشرفت با نگاه به درون هم امروز فرصتی پیدا کرده که بتواند مانع از بهانهجویی جریان رقیب شود و الان یک فرصت طلایی است که ثابت کند پیشرفت از نگاه به درون قابل انجام است و اگر این فرصت تاریخی را از دست بدهد و جریان فکری که به توسعه از بیرون اعتقاد دارد بتواند گفتمان خودش را قالب کند بعید است جریان مقابلش بتواند قد علم کند و البته برعکس این موضوع هم صادق است.
جنبش دانشجویی باید در این بزنگاه تاریخی تکلیف خودش را مشخص کند و نشان دهد که ۱۶ آذر را برمبنای استقلالخواهی و عدم تمکین به آبنات چوبیهای آمریکا و نگاه به درون شکل میدهد.
* جریان دانشجویی که بدنبال توسعه از راه وابستگی است اصیل نیست
جنبش دانشجویی امروز باید تکلیف خودش را با اصالتهای تاریخی مشخص کند، البته نمیگویم هیچ جریان دانشجویی نباید باشد که طرفدار دیدگاه توسعه برمبنای نگاه به بیرون و وابستگی باشد، اما الیالقاعده آن جنبش اصیل دانشجویی مسلمان یا حداقل اصیل نیست چون تاریخ این را میگوید و مانند آن حزب تودهای میماند که در جمهوری اسلامی و در وزارت کشور مجوز میگیرد، یعنی تا این حد کاریکاتورگونه است.
فارس: آیا در طول این سالها جنبش دانشجویی بدون آسیب راه خود را طی کرده است؟
* جنبش دانشجویی با درس گرفتن آز آسیبها میتواند راه درست را پیدا کند
خضریان: اینطور نبوده که جنبش دانشجویی در طول این سالها آسیبی نداشته باشد و آسیبهایی را هم تجربه کرده است که به اعتقاد من درس گرفتن از آن آسیبها است که کمک میکند جنبش دانشجویی راه را از بیراهه شناسایی و راه درست را پیدا کند.
یکی از آسیبها برای جنبش دانشجویی در دهه ۴۰ رقم میخورد. در آن زمان جریانی در فضای دانشگاهی تنفس میکرد که اتفاقاً برمبنای تحلیل « شاه باید برود» به یک مسیر بیراهه میرفت.
استدلال این جریان هم در آن تاریخ این بود که با نشستن پای سخنرانی امثال مطهریها، مفتحها و بهشتیها و یا توزیع بیانیهها و سخنرانیهای امام (ره) شاه نمیرود و ما باید برای رفتن شاه مبارزه مسلحانه کنیم.
جالب است بدانید در سالهایی که آنها چنین کارهایی را انجام میدادند در محیط دانشگاه اقبال زیادی هم به آنها وجود داشت چون از خصلتهای فضای جوانی و دانشجویی این است و برای عدهای از دانشجویان فعالیتهای پرشور و نشاط و فعالیتهایی مانند تیراندازی جذابتر از این است که بخواهند مبانی دینی و حلقههای فکری و معرفتی را تقویت کنند و اینکه بخواهند بفهمند کجا هستند و گذشته آنها چه بوده است.
* خیلی از مؤسسان سازمان مجاهدین از دل جریان دانشجویی بیرون آمدند
یعنی مسیر بیراههای که انتخاب کرده بودند از دل گفتمان امام (ره) بیرون میآمد ولی میگفتند ما باید یک مبارزه مسلحانه را شکل بدهیم از آن طرف احساس میکردند آنقدر مستقل هستند که نخواهند به روحانیت و تفکر امام (ره) رجوع کنند به همین دلیل رفتند و سازمان مجاهدین را تأسیس کردند.
خیلی از مؤسسان سازمان مجاهدین از دل جریان دانشجویی بیرون آمدند اما مبارزه آنها به دلیل عدم فهم درست از مبارزه به بیراهه میرود و کارشان به آنجا میرسد که در دهه ۵۰ بیانیه تغییر ایدئولوژی میدهند و فکر میکنند هدف براندازی رژیم پهلوی با هر ابزاری بوده است و از اسلام دست میکشند و ایدئولوژی خود را برمبنای گفتمان چپ طراحی میکنند در صورتیکه اصلاً هدف این نبوده است و رفتن پهلوی وسیلهای برای احیای دین بوده است.
امام(ره) هم در بحث کاپیتالسیون و مسیر مبارزه خود، تقابل با آمریکا، اسرائیل و حمایت از ملتهای مظلوم منطقه را مطرح میکنند و در دیدگاه حضرت امام (ره) احیای دین در عرصه اجتماعی بوده است.
در آن زمان جریانی که به دنبال مبانی دینی و تقویت حلقههای فکری و معرفتی بود میتواند جنبش دانشجویی اصیل را احیا کند و این جریان برای رژیم پهلوی یک خطر میشود و جریان مقابل هم برای مقابله با آنها میرود و رقاصخانهها را در دانشگاه راه میاندازد.
یکی دیگر از آسیبهای جنبش دانشجویی به دهه ۶۰ برمیگردد. در آن زمان یک اتفاق مهم در فضای سیاسی افتاد که دانشگاه از آن تأثیر گرفت، آن موقع از دل جامعه روحانیت به دلیل اختلافاتی که در آستانه مجلس سوم رقم خورد جریانی با عنوان مجمع روحانیون مبارز تأسیس شد.
این آسیب امروز هم در محیطهای دانشگاهی یک ظرفیت جدید را ایجاد میکند. بسیاری از اتفاقاتی که در دوران پس از انتخابات سوم مجلس در دانشگاهها رقم میخورد به دلیل دو قطبی سازی سیاسی در محیط بر مبنای چپ و راست در دانشگاهها بود.
در آن دوران تلاش دولتها برای تاسیس جریان دانشجویی بر مبنای رویکرد خودشان تا آنجایی پیش میرود که دولت هاشمی رفسنجانی به عنوان یک دولت راست انجمن اسلامی دانشجویی را تاسیس و از آن حمایت میکند.
انجمنهای اسلامی در دوران مجلس سوم تکلیف خودشان را معلوم کرده و به جریان چپ نزدیک شده بودند. از طرفی عنوان انجمن اسلامی برای دولت مهم بود و دولت برای اینکه در فضای دانشگاهی تشکلی راستی را راه بیندازند انجمن اسلامی دانشجویی را تاسیس کرد، یعنی به جای اینکه برود یک اشتباه را اصلاح کند، یک اشتباه دیگر را مرتکب میشود.
* نگاه حزبی و جناحی دفتر تحکیم وحدت را چندپاره کرد
در دوران دوم خرداد و دولت اصلاحات هم چنین موضوعی را شاهد هستیم. با این تفاوت که این بار جریان چپ جدید و اصلاحطلبان سرکار آمدهاند. این جریان چند دسته بودند و هر کدام تلاش میکنند بخشی از انجمن اسلامی را به سمت خودشان سوق دهند و کار به جایی میرسد که دفتر تحکیم وحدت در پایان دوره دولت اصلاحات این تشکل دانشجویی چند پاره میشود که به دلیل دیدگاههای سیاسی متفاوت است.
بعد از این جریان اتفاقاتی رخ میدهد که باعث میشود طیف علامه و طیف شیراز دفتر تحکیم وحدت شکل بگیرد و از دل طیف علامه هم به دلیل اینکه جریانی طیف مشارکت، جریانی طیف نهضت آزادی و جریانی هم طیف مجمع روحانیون است، ۳ شاخه مدرن، سنتی و دموکراسی خواه را بیرون میکشند.
چون نگاه حربی و سیاسی است چنین اتفاقاتی برای دفتر تحکیم وحدت رخ میدهد. نکته جالب اینجاست که در آن برهه خبرگزاری ایسنا که یک خبرگزاری دولتی است و فضای سیاسی خودش را با فضای سیاسی دولت تنظیم میکند به عنوان بخشی از دعوا وارد میدان میشود و سعی میکند شاخه مدرن و افراطیتر دفتر تحکیم وحدت طیف علامه را به عنوان دفتر تحکیم وحدت در جامعه جا بیندازد.
بسیاری از آسیبهایی که امروز در رابطه با عنوان دفتر تحکیم وحدت در افکار عمومی وجود دارد و از این تشکل بهعنوان یک جریان افراطی یاد میکند شاید به این دلیل است که یک خبرگزاری در آن زمان افراطیترین بخش یک طیف را به عنوان دفتر تحکیم وحدت در افکار عمومی جا میاندازد.
* مسئولان از تشکلهای دانشجویی انتظار مجیزهگویی دارند
فارس: آیا این آسیب که باعث شد دفتر تحکیم وحدت به چند شاخه تبدیل شود، هنوز هم وجود دارد؟
خضریان: بله. متاسفانه این آسیب امروز هم ادامه دارد. همین که امروز میبینیم در دانشگاه افرادی با عناوین مختلف در وزارت علوم و وزارت بهداشت پیگیر تاسیس تشکلهای دانشجویی هستند به این دلیل است که فکر میکنند تشکلهای دانشجویی موجود، منتقد دولت هستند و چون با آنها نیستند پس اصولگرا هستند.
برخی از مسئولان ارشد دولت بارها اعلام کردهاند از جریان دانشجویی یک صدا بیرون میآید و آن هم صدای منتقد دولت است. مگر اینها از تشکلهای دانشجویی به دنبال مجیزهگویی هستند که امروز نقد را یک صدایی میدانند و با این بهانه به دنبال ایجاد تشکلهای جدید هستند؟
* مسئولان بدنبال ایجاد تشکلهای حامی دولت هستند
متاسفانه مسئولان امروز با استفاده از یک شعار عوامپسند به دنبال این هستند تشکلهایی را تاسیس کنند که از دولت حمایت کند. وگرنه اگر مفهوم چند صدایی تفاوت دیدگاهها و تفکرات باشد تشکلهای دانشجویی موجود در دانشگاهها دارای دیدگاه متفاوت هستند. مثلا در یکسری کارها برخیها منتقد و برخیها موافق هستند. مصادیق هم در مورد این موضوع فراوان است. از رویکرد آنها به اقتصاد گرفته تا سیاست خارجی دیدگاه مختلفی در بین این تشکلها وجود دارد. در تجمع سفارت انگلیس هم دیدیم که تشکلهای دانشجویی تفاوت دیدگاههای فاحش با هم داشتند و وقتی دقیق نگاه میکنیم اینها در یک چارچوب قرار نمیگیرند و با هم تفاوتهای بسیاری دارند.
کسانی که امروز متولی فرهنگی در وزارت علوم هستند دقیقا مانند متولیان بحث فرهنگ در وزارت علوم دورانهای بر این اعتقاد هستند که چون از تشکلهای دانشجویی صدای حمایت دولت بیرون نمیآید در هر دوره برای راه انداختن تشکلهایی همسو تلاش میکنند.
در دوران هاشمی انجمن اسلامی دانشجویی را راه انداختند، در دوره اصلاحات با چند دسته کردن تشکلها تلاش کردند تشکلهای طرفداران دولت را ایجاد کنند، در دولت احمدینژاد به تشکلهای منتقد دولت در دیدارهای ریاست جمهوری اجازه صحبت داده نشد و حتی از آنها دعوت نشد و کار به آنجایی رسید که در سالهای پایانی دولت جلسات رئیسجمهور با تشکلهای دانشجویی قطع شد.
این مسائل به این دلیل بود که از دل تشکلهای دانشجویی نقد بیرون میآید. به اعتقاد من جریان حاکم از این طریق نقد است که میتواند مشکلات خود را حل کند و این نقد است که میتواند به آنجا کمک و مشکلات را آشکار کند.
متاسفانه در دولت فعلی هم این اتفاقات در حال ادامه پیدا کردن است، عملا در این دولت اعلام میشود چون تکصدای در میان تشکلهای دانشجویی وجود دارد ما باید به دنبال ایجاد تشکلهای دانشجویی طرفدار دولت باشیم.
* برخلاف ادعای دولت یک جلسه جدی بین رئیس جمهور و تشکلهای دانشجویی دیده نمیشود
دولتمردان برخلاف آن چیزی که در مراسم تنفیذ ادعا میکردند و میگفتند نباید دهان منتقد بسته شود میبینیم که یک جلسه جدی با دانشجویان برگزار نمیشود که در آن مسئولان ارشد دولت حضور داشته باشد. یک جلسه جدی انتقادی با حفظ حرمتها و چارچوبها دیده نمیشود و حتی یک دقیقه سخنرانی از یک دانشجوی منتقد را در مقابل مسئولان ارشد دولت و رئیس جمهور نمیبینیم. که انشاءالله ۱۶ آذر سال جاری این فضا تغییر کند و آقای روحانی این نقد را جدی بگیرد.
فارس: یکی از ایرادهایی که حداقل از سال ۷۶ در بحث تشکلهای دانشجویی شروع شد بحث نفاق درونی تشکیلات دفتر تحکیم وحدت آن زمان بود که استمرار هم داشت و برای اینکه با مجموعه نظام سازگار باشند عناوین حفظ شد ولی تغییر ماهیت دادند، امروز هم این دوگانگی و نفاق با یک رویکرد دیگر از بیرون هدایت میشود لطفا در این خصوص توضیح دهید؟
خضریان: ما از سالهای ابتدایی دهه ۷۰ کمکم شاهد این هستیم که در فضای دانشگاهی انجمنهای اسلامی که آن زمان عضو دفتر تحکیم وحدت بودند و قدرت زیادی هم داشتند خودشان را به سمت چپ سیاسی سوق میدهند، از آن طرف بعد از فرمان امام (ره) برای تاسیس بسیج این نهاد در دانشگاهها شکل میگیرد.
جریان راست هم که سالها به دنبال یک نماینده برای خودش در دانشگاهها میگشت جامعه اسلامی دانشجویان را حمایت و تاسیس کرد. از آن طرف هم دولت برای انجمن اسلامی دانشجویی را تاسیس میکند و فضای دانشگاهی را به سمت فضای خانه احزاب سوق میدهد.
بعد از آن چون یک نفر هم در انتخابات مجلس چهارم از جریان چپ سیاسی رای نمیآورد، این جریان در فضای سیاسی دارای افول میشود. در این زمان است که دولت مردان تلاش میکنند این فرهنگ را که « نقد ما مانند دشمنی با پیغمبر است» را باب کنند.
کمکم این فضا در حال شکل گیری بود که جریان انجمن اسلامی دفتر تحکیم وحدت چون چپ و منتقد دولت هاشمی است دشمنی پیغمبر و اصلا ضد انقلاب است. به همین دلیل اقبال به رفتن در انجمنهای اسلامی در آن سالها پایین میآید و کاهش پیدا میکند.
این کاهش باعث بروز یک نفاق برای کسانی که اصلا ادعائی بر مبنای اسلام گرائی نداشتند در انجمنهای اسلامی فراهم کرد. و دانشجویانی هم که عضو انجمن اسلامی میشدند بر مبنای همان برچسبی بود که دولتمردان به منتقدان دولت میزند، چون این دانشجویان دقیقا با همین برچسب کار داشتند.
این دانشجویان با خودشان میگفتند ما یک جریان اسلامی نیستم، در دانشگاه هم که جای تنفس برای ما نگذاشتند، اجازه تاسیس تشکلهای غیر اسلامی هم که در دانشگاهها وجود ندارد، پس این انجمن اسلامی ظرفیت خوبی است که برویم و در آن نفوذ کنیم و اهداف خود را پیش ببریم.
کار به جایی رسیده بود کسانی که در نیمه دوم دهه ۷۰ در انجمن اسلامی حضور پیدا کردند علناً اعلام میکردند سالهای دهه ۶۰ انجمن اسلامی و سالهای مبارزات این تشکل برای پیروزی انقلاب اسلامی را قبول ندارند و مبانی دینی و معرفتی اسلامی را قبول ندارند یعنی کار از این که بخواهند تفکر امام (ره) را قبول نداشته باشند، گذشته بود.
* تفکر نفاق در حال فراهم کردن زمینه حضورش در دانشگاهها است
خاطرم هست که در دانشگاه تجمع صنفی برگزار شده ولی در آن به اصلیترین شعارهای دینی و معرفتی که عمق استراتژیک تفکر شیعه است، مانند امام حسین (ع) و قیام عاشورا توهین شد، یعنی کار به مبانی دینی رسیده بود.
این مسائل که گفته شد باعث میشود جریان چپ فکری، جریان غیردینی لیبرال و بقیه جریانها از یک فرصت تنفسی که براساس سادهاندیشی مسئولان است، بهره برداری کنند و میبینیم کسانی که گاها کوچکترین اعتقاد و دغدغه مذهبی و دینی و معرفتی ندارند و حتی به خط امام (ره) هم اعتقاد ندارند، در دانشگاهها بر مبنای خط امام (ره) مجوز فعالیت میگیرند.
این تفکر نفاق به اعتقاد من مجددا دارد زمینه حضورش را در دانشگاهها فراهم میکند که ظرفیت این مسئله با ساده اندیشی مسئولان در دولت جدید که به دنبال چند صدایی هستند، در حال ایجاد شدن است.
* جریانی در دانشگاه با ظواهر دینی بدنبال پیادهکردن مبانی فکری خود را بر علیه امام (ره) و انقلاب است
این نفاق این بار عمیقتر خواهد شد. رهبری هم اشاره کردند که قبلا اینها به خیلی از مبانی علناً توهین میکردند ولی الان پیچیدهتر عمل میکنند و میبینم همین جریان در محرم امسال در محیط دانشگاهها از منظر اینکه میخواهیم به امام حسین(ع) بپردازیم نفاق را پیگیری میکند یعنی جریانی که اعتقادی به مبانی دینی ندارد حاضر شده بر مبنای محرم کار خود را پیش ببرد و حرف خود را بزند و میخواهد از ظرفیت عاشورا بهرهبرداری کند و باید مراقب چنین جریانی باشیم.
به اعتقاد من جریان یک سیاسی خارج از دانشگاه هم به این جریان خط میدهد و از جریان داخل دانشگاه میخواهد که حتی اگر شده ظواهر دینی را رعایت کند تا بتواند مبانی فکری خود را در دانشگاه بر علیه امام (ره) و انقلاب پیاده کند و این موضوع را خطرناک تر میکند.