برداشتن تحریم لازمه ادامه مذاکرات مخبر جلوی فرایندها و نگاه های جدید اقتصادی را گرفته است برکناری مخبر شاهراه برون رفت از باتلاق اقتصادی پرسشهای بی پاسخ دانشجو عنصر نقش آفرین در میدان جزوه کلاس استاد جهانبین جزوه کلاس استاد دستیار کار تشکیلاتی ضرورت است نه انتخاب جزوه کلاس استاد بلوکات
سرود پخش شد و همه ایستادند. ما ایستادیم و بعضی دست برسینه گذاشتیم و «سر زد از افق مهر خاوران» سر دادیم. همهی هفتصد و خردهای نفرمان ایستاده بودیم که صلوات خاصهی امام پخش شد. حالا ما بودیم که در قلبِ امام در تالار قدس افتتاحیه داشتیم و سلامی که همین حوالی به امام میرسید. یک سلامِ دستِ جمعیِ هفتصد و خردهای نفره. مجری رفت بالای سن و شعر خواند و مهمان دعوت میکرد. ما گوش میدادیم؛ گاه صلوات میفرستادیم و گاه وجودمان پر میشد از شعرهای امام رضایی. «منتِ خادم تو میکشم ای که تو ظرفی از خاک به دستم بده تا زر ببریم»
مداحِ جوان که بالای سِن رفت. از “ب” بسم اللهاش با صلوات حضرت زهرا(س) شروع کرد و توی چشمها اشک جمع شد. صدای گریهی دختری از گوشهای میآمد. وقتی مداح میخواند: «سپردمت به خدا و به ریگهای بیابان، به تو از دور سلام» در آن لحظه که چراغها خاموش بود و صدا از انتهای حلق میرسید. ما اشک در چشم نیت کرده و زیارت امین الله خواندیم. کاش کسی نیتهامان را مینوشت. کاش کسی مثل امام رضا(ع) میفهمید در دل چند نفر از ما “اللهم عجل لولیک الفرج” گذشته است. ما هنوز در حال و هوای دعا بودیم و بیتِ «هیچ کس کاش نباشد نگهش بر راهی، چشم به راه باشد و دلبر او دیرکند» که حاج آقا صابری آمدند برایمان سخنرانی کنند.
دست گرفته بودم زیر چانهام. صحبتها را ضبط میکردم و حین سخنرانی، تن صدا گاه بالا میرفت و گاه در ملایمت میگفتند که خدا را شاهد میگیرم که به حیا و ادب شما جوانان غبطه میخورم. شاید توی دل همهمان آن موقع قند آب میشد که حاج آقا میگفتند: “دانشجویی که در انجمن اسلامی قرار میگیرد؛ آیینه است.” ما آیینههایی بودیم که باحاج آقا یکدست میخواندیم:«بیا یابن الحسن دورت بگردم/بیا تا دستِ خالی برنگردم» آخر حرفشان همین بود. همین و تمام.