با گسترش روز افزون تمدن غرب، مواجههی تمدنها و جوامع دیگر را با این تمدن نوظهور اجتناب ناپذیر میکرد. جامعهی ایرانی نیز از این امر مستثنی نبود. مرحلهی نخست شناسایی ایرانیان و برخورد ایشان با تمدن غرب با چشیدن طعم تلخ وجه قهری تمدن غرب و جایی که تکنیک ظهور یافته در این تمدن در قالب فنون نوین نظامی، ابزار و ادوات نوین جنگی تجلی پیدا کرده بود، همراه شد. در نتیجه ایران نیز مانند بسیاری از جوامع شرقی ناگزیر از استفاده از محصولات صنایع غربی در حوزههای نظامی و مدنی گردید. اگر چه استفاده از محصولات یاد شده، خود سر آغاز ظهور مشکلات متعددی برای جامعهی ما بود، اما مسأله به این جا ختم نشد چرا که مشاهدهی پیشرفتهای علمی، صنعتی و … تمدن غرب حیرت زدگی ایرانیان را نسبت به این قدرت نوظهور دو چندان کرد. تا بدینجا ایرانیان به واسطهی حضور برخی مظاهر و محصولات تمدنی غرب در جامعهی خود با این تمدن آشنا شده بودند. با فراهم شدن امکان سفر ایرانیان به اروپا از راه سفارت، سیاحت، تجارت و… فصل جدیدی از آشنایی ایرانیان با تمدن غرب گشوده شد.
جایی که سفیران ایرانی توانستند از نزدیک و بلاواسطه با تمدن غرب محصولات و مظاهر آن که منشأ شکلگیری بسیاری از تحولات در سطح مناسبات جهانی گردیده بود، آشنا شوند. در این مرحله است که امکان آشنایی با بسیاری دیگر از جذابیتهای تمدن غرب نظیر رفاه، نهادهای مدنی، قانون، پارلمان، عدلیه و بسیاری از دستآوردها و اختراعهای عظیم تکنولوژیک برای مشاهدهگران ایرانی فراهم میشود.
مجموع این مشاهدات مقدمات انجام یک مقایسهی ذهنی بین تمدن غرب و جامعهی ایرانی را از سوی ناظران ایرانی فراهم نمود که چرا غرب پیش رفت و ما عقب ماندیم؟ از این رو پیشرفت غرب برای ایشان مبدل به یک مسألهی مهم میشود و به دنبال راهکارهایی هستند که جامعهی خود را متحول سازند. بنابراین بر پایهی آگاهیهایی با سوق دادن جامعهی ایران به سوی مطلوب خود (تمدن غربی)؛ که نخستین ایرانیان از اروپا به دست آوردند و آنها را در سفرنامهها و رسایل خود منعکس کردند و آنچه که از تمدن غرب و تفکر جدید آن استنباط کردند در پی ایجاد تغییرات و تحولات در وجوه مختلف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و … جامعهی خود بودند تا ضمن جبران عقب ماندگی، تمدن جدید را در ایران ساری و جاری سازند و اما این امر نه تنها در آن زمان ممکن نشد، بلکه مشکل همچنان پا برجا ماند و کژفهمیها و نقص در فهم عمیق پایههای تمدن جدید غرب نه تنها در همان نسل اول حل نشده باقی ماند بلکه این فهم نادرست در لایهها و سطوح دیگر به نسلهای بعدی منورالفکران و روشنفکران جامعهی ایران انتقال یافت.
اگر چه غالب مردم می پندارند جریان روشنفکری در حین و پس از مشروطه بوجود آمد ولی روشنفکری در ایران سال ها پیش از مشروطه و با ورود انگلیسی ها بوجود آمد.
با ورود سیاسیون انگلیسی همچون سرهارفورد جونز در سال ۱۲۱۲ هجری قمری به ایران برنامه انگلیس جهت نفوذ به دربار ایران کلید می خورد و دو راهکار در دستور کار انگلیسی ها قرار می گیرد که یکی تطمیع دربار ایران و دیگری تربیت روشنفکرانی از طریق لژهای فراماسونری جهت نفوذ به دربار بود.
اگرچه اقدام اولیه انگلیسی ها موفقیت آمیز بود و توانستند از طریق تطمیع درباریون در دربار نفوذ پیدا کنند ولی جریان روشنفکری راهکاری بود که در بلند مدت می توانست علاوه بر نفوذ در دربار، در بین مردم نیز برای خود جلوه ای کسب کند و آلترناتیوی باشد برای دربار خودفروخته به این ترتیب است که روشنفکری در ایران شکل می گیرد و عده ای تحت آموزه های فراموشخانه های انگلیسی ها به این اعتقاد می رسند که «از فرق سر تا نوک پا باید غربی شد و مظاهر غربی را بی قید و شرط پذیرفت» غربی شدن و غرب زدگی آنچنان در ایران اوج می گیرد که صدای برخی دیگر از روشنفکران در می آید و جلال آل آحمد در کتاب غربزدگی روشنفکران غرب زده را مورد مذمت قرار می دهد.
با آغاز پروژهی دولتی مدرنیزاسیون در ایران و اعزام دانشجویان به خارج از کشور برای تعلیم علوم جدید، فصل جدیدی در روشنفکری به صورت عام و روشنفکری دینی به صورت خاص آغاز گردید. عدهای با دیدن پوستهی تمدن غرب به طور کامل تسلیم آن شده و هر آنچه خود داشتند را به فراموشی سپردند و در این میان عدهای نیز همچنان بر مبانی هویتی خویش تأکید داشتند و آن را بسیار از تمدن غرب و مبانی آن غنیتر یافتند. مهندس «مهدی بازرگان» نیز از جمله افراد تأثیرگذار در سپهر تفکر دینی و عمل سیاسی معاصر به حساب میآید که پس از مشاهدهی تمدن غرب سعی در تطبیق آموزههای اسلام با آن داشت و در این راه منشأ حرکات و جنبشهای اجتماعی مهمی شد.
بازرگان از این نظر در تاریخ روشنفکری مهم است که خود را از طرفی مصدقی یعنی حامی ایرانیت می داند و از طرفی خود را یک مسلمان نو اندیش تلقی می کند و از طرف دیگر او هم طرفدار مدرنیزاسیون ایران است یعنی همان تفکر غربی شدن است.
نهضت آزادی که پدر آن بازگان است و خود را ملی مذهبی نیز می داند و ادعای دفاع از از هویت ایرانی را داشت همواره اختلاف خود را با امام خمینی (ره) بر سر ارجحیت ملیت در نزد خود و ارجحیت اسلام در نزد امام خمینی(ره) می دانست در قبال کاپیتولاسیون که امام خمینی(ره) در سال ۱۳۴۳ در واکنش به آن می گوید: «قلبم در فشار است. خوابم کم شده، روز شماری میکنم که کی مرگم فرا برسد»، سکوت می کند و حتی این جناح روشنفکر حاضر نمی شود همچون رانندگان تاکسی دست به تحصن بزند.
بازرگان خود را «مصدقی» می خواند البته این نه مختص بازرگان که شعار نهضت آزادی بود، مصدقی که در کودتای ۲۸ مرداد توسط آمریکایی ها و انگلیسی ها دولتش سرنگون شده بود اما بازرگان حاضر نبود در برابر این اقدام استعمار در رابطه با پدر معنویش عکس العمل خاصی نشان دهد دکتر «سنجابی» در کتاب «امیدها و ناامیدها» که در خارج از ایران به چاپ رسیده، آشکارا به این موضوع اشاره میکند که نهضت آزادی با آمریکاییها، ارتباطی جدی داشتند. سپس میگوید: «نمایندگان آنها در ایران از قبیل «یزدی» و «قطب زاده» و دیگران با بسیاری از عوامل آمریکایی و جمعیت به اصطلاح حقوق بشر آنها و برخی محافل دانشگاهی و برخی سناتورها ارتباط پیدا میکردند و خود آنها هم در تهران با سفارت آمریکا و مأمورین آمریکایی مرتبط میشدند و این جریانی است که بازرگان در مقالهای آن را با تفاخر نوشت؛ او برای مأمورین آمریکایی که به تهران میآمدند دسته گل میفرستاد و اما هرگز کسی فکر نمیکرد گروهی که ادعای مصدقی بودن دارند با کشوری که از مسببین کودتای ۳۲ است، به طور محرمانه و مخفی ارتباط پیدا کنند.»
بازرگان که خود را به حکومت دموکراسی و آزادی مردم پایبند می دانست و در حکومت نظر مردم را ارجح می دانست بعد از انقلاب در نقطه ای ایستاده که راس هرم اجرایی کشور است، او ریاست دولت موقتی را بر عهده دارد که مردم بعد از شعارهای مرگ بر شاه و مرگ بر آمریکا با فرمان امام سرکارش آورده اند و از او حمایت می کنند اما در جریان تسخیر لانه جاسوسی با وجود تأیید امام و حضور پر شور مردمی این عمل را از آن «پیروان خط شیطان» خواند و حاضر نشدند با مردم همراه شوند.
اعضای نهضت آزادی در حالی خود را مسلمان می خواندند که در واقع در مقابل فتنه انگیزی جبهه ملی در برابر حکم قصاص سکوت کردند و دم نزدند.
نهضت آزادی حتی حاضر نشد در بحبوحه جنگ مردم ایران با حزب بعث عراق از مردم حمایت کند جنگ را با شعارهایی همچون «جنگ جنگ تا نابودی کامل» به سخره می گرفتند و بعد از عملیات پیروز بخش «والفجر ٨» در فاو، جزوهای ٢٣ صفحهای با عنوان «پایان عادلانهی جنگ» منتشر کرد که «طارق عزیز» وزیر امور خارجهی عراق، طی سخنرانی اوایل مهر ماه خود در اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل متحد برای محکوم کردن جمهوری اسلامی ایران، به مطالب جزوهی «پیام نهضت آزادی به رهبر انقلاب اسلامی ایران» استناد کرده و براساس آن، مسؤولیت ادامهی جنگ را متوجه امام و نظام جمهوری اسلامی کرده بود.
علت اینکه نهضت آزادی و مخصوصا مرحوم بازرگان بعنوان نماد کاملی از روشنفکری ایران اینگونه در مقابل غرب کرنش نشان می دهند حاصل از غرب زدگی تنها نیست؛ روشنفکران در سراسر تاریخ همواره پرورش یافته غربی ها بوده اند و نوع دانسته های آنان ناشی از تربیت غربی است به این ترتیب آنها حتی اگر بخواهند نمی توانند در مقابل غرب موضعی محکم بگیرند و حتی اگر مردم هم این مطالبه را از آنان داشته باشند آنها نمی توانند بر خلاف داشته های خود که از غرب گرفته اند عمل کنند بنابراین همواره سعی می کنند چهره ای غرب و نظام های استکباری نشان دهند که جامعه نتواند به مقابله با آنها بپردازد و از انقلاب ها و رهبران انقابی همچون امام نیزی سعی می کنند چهره ای نشان دهند که سعی در صلح طلبی داشته اند به این ترتیب حیات روشنفکری در گروه تساهل و تسامح با غرب است چرا که ر این صورت است که اندیشه ها و آموخته هایشان بکار می آید و گرنه در جامعه انقلابی و استکبار ستیز کاربردی ندارد.
* عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه شاهد