در تلویزیون دیدم که گزارشگر با مردی مصاحبه میکرد. مرد گریه میکرد و میگفت شش نفر از اعضای خانوادهام مردهاند…مادرم،پدرم،خواهرانم،برادرانم…
افرادی را نشان می داد که زندگیهای خوبی داشتند. نمیگویم عالی! اما به نظر می رسید خوب باشد. حداقل جایی را داشتند که شب گرم باشد…
خانهای را نشان می داد که با بادکنک تزئین شده بود. جشن تولد بود انگار…
ولی الان…همان مردم…حتی پتو هم ندارند، سرمای غرب هم که استخوان سوز…پتو هیچ. آب و غذا هم ندارند.
تصورش هم سخت است. در یک لحظه،خانواهات را از دست بدهی، سرپناهت را، زندگیت را و الان حتی آب هم نداشته باشی…امـــــا خروار خروار تسلیت بشنوی…
تنها چیزی که هموطنان مان زیاد دارند درد است و تسلیت…
حالم بهم می خورد از اینکه فلان مسئولی که وظیفهاش خدمت کردن به مردم است تنها تسلیتی میگوید و بس!آن هم از راه دور…
نمیدانم اگر نیروهای خودجوش مردم و بسیج و …نبودند چه بر سر این مردم میآمد…
اما از این نوع تسلیت مزخرفتر و دردناک تر تسلیت آن مسئولانی است که خیلی شیک تسلیتی میگویند و در ادامه میگویند البته که تقصیر فلانیست با آن مسکن مهرهایش…!
آخ که این جمله از سرمای غرب هم استخوان سوز تر است…
متنفرم از این نوع سیاست و جناح بازیها…
نمی خواهم بحث کنم که تقصیر مسکن مهر است یا نه! چرا که یقیناً مشکلِ الان هموطنانمان مسکن مهر نیست. این کثیفترین نگاه به سیاست است که تا حالا دیدهام و امیدوارم دیگر هیچ وقت شاهدش نباشم..
حداقل بگذارید یک روز بگذرد از این حادثه دردناک بعد پای این نوع سیاست ها را به معرکه باز کنید…
الان تنها چیزی که مهم است خدمت کردن و کمک کردن است…
به جای اعزام غذا و آب و مواد اولیه مورد نیاز، به جای اعزام روانشناس به منطقه بحران زده برای تسکین درد روحی عزیزان مان، به جای اعزام پزشک برای کمک به مصدومان و به جای خیلی از چیزها، حرف از جناحهای سیاسی زده میشود…
لعنت بر این جناحها…که نه قصد اصلاح دارند و نه پایبند به اصول هستند…
امیدی به این نوع مسئولین ندارم دیگر…
فقط از خدا میخواهم به عزیزان مان صبر دهد و صبر…و با رحمت خود به ما نگاه کند…
مهدوی،دبیر سیاسی علوم پزشکی شیراز