به گزارش پایگاه خبری تحلیلی دانشجویان مستقل،یادداشت دبیر انجمن اسلامی دانشجویان مستقل دانشگاه سمنان درباره فیلم دسته دختران به شرح زیر است:
دسته دختران دومین ساخته سینمایی منیر قیدی، پس از وقفه ۵ ساله اش در حوزه کارگردانیست. قیدی در جشنواره سی و پنجم، با فیلم ویلایی ها خود را به عنوان یک کارگردان دغدغه مند در حوزه زنان به سینما معرفی کرد. در آن سال، ویلایی ها در ۷ بخش، نامزد دریافت سیمرغ شد و در ۳ بخش از این ۷ حوزه، موفق به دریافت سیمرغ بلورین جشنواره فجر شد. او در ویلایی ها قصه خانوادههای رزمندگان دفاع مقدس را در یک مجتمع مسکونی روایت میکرد و به مخاطب، نقش زنان شجاع و دلسوز این سرزمین را در ۸ سال جنگ نشان میداد. قیدی امسال با فیلمی بسیار متفاوت از حال و هوای فیلم اول خود، پا به جشنواره گذاشته است. همان طور که از نام فیلم پیداست، ما در این فیلم با دستهای از دختران مواجهیم که باز هم باید نقشی در جنگ ایفا کنند اما این بار در پشت جبهه و در یک مجتمع مسکونی نیستند، بلکه در وسط میدان جنگ، جلوی توپ و تانک و گلوله و خمپاره ایستادهاند، اسلحه به دست گرفتهاند و مبارزه میکنند!
این که چرا کارگردان تصمیم بر این گرفته تا زنان را از پشت جبهه، به وسط میدان جنگ منتقل کند، مسئلهای است که باید در حوزهی فکری وی، به بررسی آن پرداخت اما سوال اصلی آن است که کارگردان، چقدر در ترسیم این نقش جدید موفق عمل کرده است؟ در ادامه با بررسی چند فاکتور مهم از فیلم، به این سوال پاسخ خواهیم داد.
قصه ی دسته دختران در سال ۱۳۵۹ و ماجرای مقاومت مردم خرمشهر رقم می خورد. ما در فیلم با دسته ای از خانم ها مواجه هستیم که در همان سکانس ابتدائی فیلم در کنار یکدیگر جمع شدهاند. اولین سوالی که به ذهن مخاطب خطور میکند این است که چرا اینها دور هم جمع شدهاند. در کمال ناباوری، اصلا مشخص نیست که این زنان با چه انگیزهای و در بستر چه اتفاقی دور هم جمع شدهاند! از ابتدای فیلم ذهن ما درگیر چرایی شکل گیری این دسته است اما کارگردان تلاشی نمیکند تا این پرسش را در ذهن ما حل کند. با جلو رفتن فیلم، به تدریج متوجه میشویم که قرار نیست پاسخ این پرسش را بیابیم و این امر باعث میشود که هویت این جمع زنانه در ذهن ما به درستی شکل نگیرد. این اولین ایراد اساسی دستهی دختران است که خیلی توی ذوق میزند!
در ادامه مخاطب امیدوار است که کارگردان در بستر شخصیت پردازی زنان قصه، این خلا بزرگ را پر کند اما باز هم قیدی مخاطب را ناامید میکند. شخصیت پردازیها غالبا نصفه و نیمه و غلط از آب درآمده است. دیالوگها و بازی های شخصیت های اصلی تقریبا هیچ ربطی به زنان خوزستانی سال ۱۳۵۹ ندارند! این مسئله در یکی از زنان جوان تر دسته که نقش آن را فرشته حسینی بازی میکند، به اوج خود میرسد.
ما با شخصیتی روبرو هستیم که حجابش با بقیه افراد دسته فرق میکند. روسریاش را به سبک زنان امروزی، دور سرش بسته و در بحبوحه ی جنگ به پسرکی جوان- که به علتی نامعلوم از میانهی داستان با دسته ی دختران همراه شده-علاقه پیدا کرده و با او شوخی لفظی میکند! سوالی که اینجا باید از قیدی پرسید این است که او واقعا قصد دارد تا قصهی زنان غیور خوزستانی را در سال ۱۳۵۹ روایت کند و یا زنان امروز جامعه را؟! من هیچ مشکلی با روایت تیپ شخصیتی بعضی از زنان حال حاضر جامعه در پردهی سینما ندارم اما این امر باید در خدمت داستان باشد و به خط زمانی و مکانی وقوع داستان مرتبط باشد! اگر کارگردان برای این نمادسازیها، جنگی ساختگی در همین دهه ۹۰ را روایت میکرد و زنان قصه، قهرمان این خط زمانی و مکانی بودند، حداقل کمی شخصیت ها باورپذیرتر میشدند! کارگردانی که فیلم اولش کاندیدای بهترین فیلمنامهی جشنواره شده بود، حالا حتی از پس اصول بدیهی فیلمنامه برنمیآید! به نظر شما ریشه این ایرادات جدی در چیست؟
بخش دیگری از فیلم که باید دربارهاش صحبت کرد، تصویری است که کارگردان از جنگ به ما نشان میدهد. کارگردان برای نشان دادن خشونت جنگ و ایجاد حال و هوای جنگ در مخاطب، به هر ابزاری متوسل می شود. صحنه های دلخراش پر از خون و جراحت، دست و پایی که قطع می شود و بر زمین میافتد و صدای ممتد سوت ناشی از خمپاره، تنها بخشی از فضاسازی های صوتی و تصویری کارگردان در این فیلم است. قیدی واقعا در این بخش زیاده روی می کند و مخاطب بعضی جاها باید چشمانش را ببندد تا طاقتش تاب نشود! سوالی که باز هم در این جا مطرح می شود این است که چرا او به این اندازه روی خشن و غم انگیز جنگ را به تصویر می کشد؟ این نحوه تصویرسازی قرار است در خدمت چه بخشی از داستان قرار گیرد؟ چیزی که پیش بینی می شود این است که انگیزهی او از نشان دادن این چهره از جنگ، بزرگ تر جلوه دادن قهرمان های قصه است. احتمالا قیدی میخواهد به ما بفهماند که قهرمانان زن قصهی ما، در همین شرایط خشن و غم انگیز میتوانند در دل میدان بایستند و مقاومت کنند. به نظر شما چرا کارگردان می خواهد چنین چهره متفاوتی از زن را به ما نشان دهد؟
به عنوان جمع بندی اگر بخواهیم تمامی این ایرادات فنی را در یک جمله کوتاه خلاصه کنیم، باید بگوییم که اجزای مهم فیلم به درستی در جای خود قرار نگرفته اند و این امر باعث شده تا قهرمانان قصه برای ما غیرقابل باور باشند و موقعیت های درام در سیر داستانی فیلم به درستی شکل نگیرد.
از ابتدای متن سوالاتی را دربارهی ریشهی این ایرادات اساسی مطرح کردم و آنها را بیپاسخ گذاشتم؛ حالا وقت آن است تا به عنوان جمع بندی، نگاهی به حرف اصلی فیلمساز در فیلم دومش داشته باشیم تا پاسخی برای تمامی این پرسشها بیابیم. منیر قیدی، کارگردانی دغدغه مند در حوزه زنان است و دوست دارد تا با ساخت فیلم های مختلف و نمادسازی در این حوزه، واقعیت های زنان را به جامعه مخاطب منتقل کند. این امر به خودی خود قابل تحسین است اما او زمانی می تواند در رسالتش موفق باشد که زنان و نگاه درست به آنان را به خوبی بشناسد و آن را لمس کرده باشد. قیدی با ساخت فیلم دستهی دختران به خوبی نشان داد که شناخت درستی از جایگاه زن در جامعه ندارد و میخواهد او را در موقعیتهای مختلف قرار داده و سربلندی او را در هر یک از موقعیتها به رخ مخاطب بکشاند. موقعیت هایی که حتی زن برای آن ساخته نشده است! اگر با دقت فیلم را نگاه کرده باشید، ریشه تمامی ایرادات فیلم را در همان دقایق ابتدائی فیلم پیدا کردهاید. در همان صحنه های ابتدائی فیلم، وقتی دستهی دختران برای مبارزه با دشمن به خط مقدم میروند، همه چیز نشانگر این است که جای این دسته، اینجا نیست. یکی از رزمندگان یکی از دختران جوان را با خود میآورد و میگوید که چند شهید دادیم تا این خانم را از دل میدان جنگ برگردانیم! نیروهای ما زیر فشار سنگین دشمن مقاومت میکنند و در همین لحظه، یکی از خانم های دسته، قصد روبرو شدن با دشمن را میکند و به سمت دشمن حملهور میشود.
در این جا فرمانده آن گروهان، با هیبت خاص خود، خانم را برمیگرداند و به او میگوید: “مگر ما مردیم که شما برید بجنگید؟!” مسئله همین است. فیلمساز گویا نمیخواهد بپذیرد که جای زن در خط مقدم جبهه نیست. او وظایف دیگری در جنگ دارد که باید آن را به درستی انجام دهد ولی از آن غافل است و صرفا میخواهد اسلحه به دست بگیرد و شلیک کند. این امر همان قدری مضحک است که وسط جنگ و تجاوز دشمن، مرد به جای مبارزه رو در رو با دشمن، در پشت جبهه ها بنشیند و کمپوت برای رزمندگان بفرستد! مرد و زن ویژگی های شخصیتی متفاوتی دارند که کارکرد هر یک را برای بخش مختلفی مشخص میکند. عوض کردن جای هر یک از این دو با یکدیگد، امری غیرعقلانی است. این نگاه غلط کارگردان به جایگاه زن، باعث می شود که دسته ای بی هویت بسازد.
تیپ های امروزی و بی ربط به آن ها بدهد تا بتواند با مخاطب امروزی ارتباط برقرار کند. فضای جنگ را خشن بکند تا نشان بدهد که زنان در همین فضا میتوانند مبارزه کنند. در نهایت آنها را راهی میدان جنگ بکند تا ایستادگی کنند! اگر کارگردان این نگاه اشتباه به جایگاه زنان را اصلاح نکند، نه تنها در ارائه تفکر خود به مخاطب موفق نخواهد بود، بلکه روز به روز از منظر فنی فیلمسازی عقب خواهد رفت و مخاطب هم از فیلم های او فاصله معناداری را خواهد گرفت. متاسفانه قیدی در کار دوم خود نسبت به کار اول یک عقبگرد جدی داشت. امید است تا قبل از اینکه این نوع فیلم ها به رویهی او تبدیل شود، آن را اصلاح کرده و در آینده از او آثاری با سوژه های بهتر، فیلمنامه قویتر و از همه مهمتر نگاهی صحیحتر به مسئله زنان ببینیم.