سیزدهم دی سالروز ابلاغ نامه ی تاریخی حضرت امام است به صدر هیئت رئیسه ی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی سابق، آقای گورباچف. میتوان با این اتفاق دو نوع مواجهه داشت. یک مواجهه، نگاه تاریخی به قضیه است. یعنی اینطور که بگوییم، دیدید چه پیش بینی ای کردند حضرت امام در این نامه!؟ اتحاد جماهیر شوروی جدی جدی فرو پاشید. و بعدش بنشینیم به به و چه چه بکنیم برای امام و افتخار بکنیم که انقلاب ما با صلابت، پابرجاست. مواجهه ی دوم اما، اینجور است که به متن نامه و عمق پیام امام رجوع کنیم و درس بگیریم. بعدش هم این درس را مبنا قرار بدهیم برای برنامه ریزی و اقدام. چرا که فروپاشی فقط برای شوروی نیست! هر نظامی میتواند در معرض آن خطری باشد که این ابرمرد الهی ما، هشدارش را به آقای گورباچف داد. ایشان شاید، گورباچف را دری قرار دادند، تا دیوار ها بشنوند لب کلام را! چرا که حضرت امام، اگر می توانند فروپاشی شوروی را پیش بینی کنند، پیش بینی واکنش غیر عالمانه ی گورباچف به این نامه، کار چندان پیچیده ای نمی توانست باشد!
اما چه بود جان کلام امام؟ به نظر نگارنده اصل حرف، همان بود که در انتهای نامه بدان اشاره شد. آنجا که فرمودند: «صریحاً اعلام میکنم که جمهوری اسلامی ایران به عنوان بزرگترین و قدرتمندترین پایگاه جهان اسلام به راحتی میتواند خلأ اعتقادی نظام شما را پر نماید.» بدیهی است که هر نظام سیاسی ای، بر یک سلسله مبانی معرفتی استوار است. اما خدا نکند آن مبانی، مطابق با واقع نباشند که اگر اینطور شد، مکتب و نظام سیاسی حاصل از آن، نمی تواند به نیاز های واقعی جامعه پاسخ بدهد و حاصل چیزی جز پیوستن آن نظام به موزه های تاریخ سیاسی نخواهد بود. جهان بینی مادی سوسیالیست های شوروی هم از این قاعده مستثنی نبود. به همین خاطر بود که حضرت امام در بخش دیگری از نامه فرمودند: «برای همه روشن است که از این پس کمونیسم را باید در موزههای تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد؛ چرا که مارکسیسم جوابگوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست.» و شد آنچه شد!
خلا اعتقادی نظام های سیاسی از نظر حضرت امام، میبایست با شرح کتبی انسان کامل، یعنی قرآن پر شوند. لذا در نامه، دعوت به قرآن کریم را داریم و از آنجا که در نگاه اصیل اسلامی، قرآن و عرفان و برهان از هم جدایی ندارند، در ادامه ایشان دعوت میکنند به مطالعه ی کتب عرفانی بخصوص آثار محی الدین ابن عربی. می گویند صاحب نظرانتان را بفرستید تا حکمت متعالیه ی جناب صدرالمتألهین رضوان اللّه تعالی علیه را بخوانند و همچنین به آرای سهروردی، بوعلی سینا و فارابی بپردازند. نامه را هیئتی به کرملین می برند که در راسشان حکیمی متاله قرار دارد. استاد جوادی آملی حفظه الله از طرف حضرت امام برای ابلاغ این پیام انتخاب می شوند تا نمادی باشند از عالمی عامل و عارفی واصل که خود تجسم آن مبانی معرفتی اند و اگر نیاز به تفسیر و توضیح شد، به ایشان رجوع گردد و جلوی تفسیر به رای ها گرفته شود.
مجموعه ی رفتار ها و نهاد های سیاسی امروز ما نیز از آن قاعده مستثنی نیستند. تصمیم گیران و برنامه ریزان نظام، در سطوح مختلف اگر در همان سطحی که منشا اثر هستند و تصمیم گیری می کنند، مسلط به مبانی مد نظر حضرت امام علیه الرحمه نباشند، به همان اندازه نظام با خلا اعتقادی مواجه خواهد شد که حاصلش استحاله ی نظام موجود خواهد بود. حال اگر این عدم رجوع به مبانی نظری، عامدانه باشد می توان نامش را نفوذ گذاشت و اگر غیر عامدانه باشد، نامی جز حماقت ندارد. و اما توجه دانشجویان امروز به این مبانی اعتقادی نیز، از آن جنبه ضروری می نماید که هم امروز تصمیم ساز در جامعه هستند و هم فردا از آن این هاست و تصمیم گیران مستقیم در بخش های مختلف نظام اند. پس بیایید یک بار دیگر با این نگاه، به بازخوانی آن نامه ی تاریخی بپردازیم، خود را به جای گورباچف بگذاریم و تا دیر نشده اقدامی کنیم و روزی نیاید که مثل گورباچف بگوییم: «اگر ما پیشگویی های آیتالله خمینی را در آن پیام جدی میگرفتیم امروز قطعاً شاهد چنین وضعیتی نبودیم.»